English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
Other Matches
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
perfuse جاری ساختن
poured جاری شدن یا ساختن
pouring جاری شدن یا ساختن
pour جاری شدن یا ساختن
pours جاری شدن یا ساختن
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
slaver اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
interfluous در هم جاری
interfluent در هم جاری
gushing جاری
sluicy جاری
pourer جاری
running جاری
sister in law جاری
running water اب جاری
going جاری
current cell سل جاری
present-day جاری
groovy جاری
volant جاری
currents جاری
actuals جاری
current جاری
routines روش جاری
yeild جاری شدن
flows جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
flow جاری شدن
present income درامد جاری
present consumption مصرف جاری
AC حساب جاری
Blood was running . خون جاری شد
standing روش جاری
During (in)the current year. درسال جاری
liquid limit حد جاری شدن
routines خط مشی جاری
rules of procedure روش جاری
routine خط مشی جاری
The regulations in force . مقررات جاری
checking account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
current account حساب جاری
currently بطور جاری
tidal volume حجم جاری
yeild point حد جاری شدن
trill جاری شدن
trilled جاری شدن
routinely روش جاری
routinely خط مشی جاری
routine روش جاری
yields جاری شدن
yielded جاری شدن
yield جاری شدن
trills جاری شدن
current accounts حساب جاری
current liabilites بدهیهای جاری
disembogue جاری شدن
electrodynamics الکترسیته جاری
excurrent جاری شونده
current budget بودجه جاری
current assets دارائیهای جاری
current asset دارایی جاری
current income درامد جاری
oozing جریان جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
demand deposit سپرده جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current liability بدهی جاری
current liability بدهیهای جاری
current loop حلقه جاری
current instruction دستورالعمل جاری
current price قیمت جاری
current files پروندههای جاری
current expenditure هزینه جاری
current date تاریخ جاری
current yield بازده جاری
oozes جریان جاری
oozed جریان جاری
ooze جریان جاری
standing orders دستور جاری
circulating asset دارایی جاری
current ratio نسبت جاری
callendar year سال جاری
bank overdraft حساب جاری
flowed جاری شدن
account cuurent حساب جاری
currents جاری و روان
current جاری و روان
competitive price قیمت جاری
current assets دارایی جاری
standing order دستور جاری
pour افشاندن جاری شدن
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
active a ccount حساب متحرک یا جاری
checking accounts حساب جاری بانکی
daily routine عادت جاری روزانه
checking account حساب جاری بانکی
balance on current account مانده حساب جاری
current account balance تراز حساب جاری
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
instants مربوط به ماه جاری
instant مربوط به ماه جاری
poured افشاندن جاری شدن
circumfluent جاری شونده دراطراف
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
the th inst پنجم بماه جاری
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
standing operating procedures روش جاری مخابرات
pours افشاندن جاری شدن
pouring افشاندن جاری شدن
snivelled ازبینی جاری شدن
sniveled ازبینی جاری شدن
blood خون جاری کردن
outflow به بیرون جاری شدن
printed پس از اتمام کار جاری
print پس از اتمام کار جاری
pass book دفتر حساب جاری
prints پس از اتمام کار جاری
tap از شیر اب جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
snivels ازبینی جاری شدن
sniveling ازبینی جاری شدن
tapping از شیر اب جاری کردن
jet مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
jetting مانندفواره جاری کردن
flux جاری شدن گداختن
passbook دفتر حساب جاری
payment on open account پرداخت در حساب جاری
current rate of growth نزخ رشد جاری
snivel ازبینی جاری شدن
bleed خون جاری شدن از
bleeds خون جاری شدن از
flows جریان جاری کردن
flowed جریان جاری کردن
outflows به بیرون جاری شدن
flow جریان جاری کردن
snivelling ازبینی جاری شدن
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
pour point نقطه جاری شدن
newsreels فیلم اخبار جاری روز
routinely جریان عادی عادت جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
ancestral file که فرزند فایل جاری است
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
routines جریان عادی عادت جاری
routine جریان عادی عادت جاری
confluent باهم جاری شونده متلاقی
newsreel فیلم اخبار جاری روز
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
flows جاری بودن روان شدن
emanating جاری شدن تجلی کردن
flowed جاری بودن روان شدن
flow جاری بودن روان شدن
emanates جاری شدن تجلی کردن
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanate جاری شدن تجلی کردن
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
rill جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
c. prefrential shares سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
amplitude روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
orinasal از دهان و بینی درامده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com