Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
adjournment
احاله بوقت دیگر
adjournments
احاله بوقت دیگر
Other Matches
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
in due time
بوقت خود
timely
بوقت بگاه
bedwards
نزدیک بوقت خواب
bedward
نزدیک بوقت خواب
reductions
احاله
reductional
احاله
relegetion
احاله
reduction
احاله
transferring
احاله
renvoi
احاله
transfer
احاله
transfers
احاله
apagoge
احاله به محال
turn over
احاله کردن
reduction to absurdity
احاله به محال
stultification
احاله بمحال
refers
احاله کردن
refer
احاله کردن
referred
احاله کردن
adjournment
احاله رسیدگی به جلسه بعد
adjournments
احاله رسیدگی به جلسه بعد
evocations
احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocation
احاله بدادگاه بالاتر احضار
reduces
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduce
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
rogatory
احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
one an other
یک دیگر
he is no more
او دیگر
furthered
دیگر
furthers
دیگر
further
دیگر
next
دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
others
دیگر
furthering
دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
else
دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
other
دیگر
thence
دیگر
alternatives
دیگر
alternatives
شق دیگر
alternative
دیگر
no more
دیگر نه
another
دیگر
secus
از دیگر سو
anymore
دیگر
alternative
شق دیگر
again
دیگر
never more
هرگز دیگر
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
tother
بعدی دیگر
the other two
دوتای دیگر
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
next year
سال دیگر
to be no more
دیگر نبودن
nevermore
دیگر ابدا
nevermore
هرگز دیگر
again
از طرف دیگر
elsewhere
درجای دیگر
elsewhere
بجای دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
another
شخص دیگر
another
یکی دیگر
et al
و در جای دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
shunted
به خط دیگر انداختن
shunts
به خط دیگر انداختن
withil
ازطرف دیگر
what more do you want
دیگر چه می خواهید
my other books
کتابهای دیگر من
yon
ان یکی دیگر ان
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
to wit
بعبارت دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
t' other
بعدی دیگر
otherness
چیز دیگر
about-faces
جهت دیگر
about-faces
سوی دیگر
on more
بار دیگر
on the opposite side
در انسوی دیگر
about-face
سوی دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
about face
جهت دیگر
about face
سوی دیگر
otherguise
جور دیگر
on the other part
از طرف دیگر
other people
مردم دیگر
othergates
جور دیگر
othergates
طور دیگر
otherguess
نوع دیگر
otherguess
بروش دیگر
otherwhence
از جای دیگر
otherwhere
جای دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
scilicet
بعبارت دیگر
otherworld
دنیای دیگر
otherwhile
وقت دیگر
otherwhile
گاه دیگر
no more of that
بس است دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
otherguess
جور دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
otherwise
<adv.>
طور دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
over-
بسوی دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
alternatively
<adv.>
طور دیگر
about-face
جهت دیگر
apart from that
<adv.>
طور دیگر
over
بسوی دیگر
aliunde
از منبع دیگر
another guess
قسمتی دیگر
at a later period
در موقع دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
once
یکبار دیگر
no more
دیگر ن
[فعل]
no longer
نه دیگر
[زمانی]
alternative unit
واحدهای دیگر
another day
یک روز دیگر
another guess
نوعی دیگر
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
others
نوع دیگر
other
نوع دیگر
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
otherwise
طور دیگر
variant
نوع دیگر
beside
ازطرف دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
in fact
به عبارت دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
and now to be serious
دیگر شوخی بکنار
it is never the worse
دیگر بدتر که نیست
again
باز
[یکبار دیگر]
nerf
تصادف با اتومبیل دیگر
to p on any one's preserves
باپای دیگر جهیدن
tomorrow week
هشت روز دیگر
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
like nowhere else
<adv.>
بیشتر از هر جای دیگر
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com