English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
suigeneris اختصاصی منحصر بفرد
Other Matches
individuals منحصر بفرد متعلق بفرد
individual منحصر بفرد متعلق بفرد
sole منحصر بفرد
uniquely منحصر بفرد
particular تک منحصر بفرد
soles منحصر بفرد
unique منحصر بفرد
unique solution راه حل منحصر بفرد
sole representative نماینده منحصر بفرد
unique solution جواب منحصر بفرد
sole agent نماینده منحصر بفرد
sole offspring فرزند منحصر بفرد
single value ارزش منحصر بفرد
exclusive منحصر بفرد گران
monotypic دارای نوع منحصر بفرد
singleton یک سطرشعر یا بند منحصر بفرد
phoenixes مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
phoenix مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
handlers برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
handler برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
several fishery محل صید اختصاصی ماهی صیدگاه اختصاصی
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
limited منحصر
one منحصر
limitary منحصر
straightlaced منحصر
straitlaced منحصر
ones منحصر
exclusive منحصر به فرد
singularity منحصر بفردی
nonpar <adj.> منحصر بفردی
singular منحصر بفردی
sole owner مالک منحصر
limit منحصر کردن
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
He's one of a kind. او [مرد] آدمی منحصر به فرد است.
elements یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
cyclone منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclones منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
occupation crossing پل اختصاصی
allocation اختصاصی
proprietary اختصاصی
individuals اختصاصی
allocations اختصاصی
appropriative اختصاصی
dedicated اختصاصی
individual اختصاصی
technical اختصاصی
dedicated system سیستم اختصاصی
native language زبان اختصاصی
native compiler کامپایلر اختصاصی
local theory نظریه اختصاصی
driveways راه اختصاصی
localized amnesia یادزدودگی اختصاصی
dedicated lines خطوط اختصاصی
lacunar amnesia یادزدودگی اختصاصی
parts peculiar قطعات اختصاصی
proprietary goods کالاهای اختصاصی
specificity اختصاصی بودن
special ability توانایی اختصاصی
aedes زیارتگاه اختصاصی
aedis زیارتگاه اختصاصی
specified command نیروی اختصاصی
special tribunal دادگاه اختصاصی
specific variance پراکنش اختصاصی
a dedicated line یک خط [سیم] اختصاصی
proprietary program برنامه اختصاصی
dedicated device دستگاه اختصاصی
dedicated computer کامپیوتر اختصاصی
specialty رشته اختصاصی
landmarks نشان اختصاصی
landmark نشان اختصاصی
speciality رشته اختصاصی
allotment منابع اختصاصی
patent medicines داروی اختصاصی
patent medicine داروی اختصاصی
distinguishing مشخص اختصاصی
separates علیحده اختصاصی
separated علیحده اختصاصی
separate علیحده اختصاصی
allotments منابع اختصاصی
specializing اختصاصی کردن
specializes اختصاصی کردن
specialize اختصاصی کردن
specialising اختصاصی کردن
specialises اختصاصی کردن
traits نشان اختصاصی
specialities رشته اختصاصی
private اختصاصی خصوصی
privates اختصاصی خصوصی
appropriation ذخیره اختصاصی
appropriated surplus ذخیره اختصاصی
additional outlet انشعاب اختصاصی
character صفت اختصاصی
characters صفت اختصاصی
trait نشان اختصاصی
a dedicated wiring circuit یک مدار الکتریکی اختصاصی
dedicated file server خدمتگذار فایل اختصاصی
characterization توصیف صفات اختصاصی
dedicated word processor کلمه پرداز اختصاصی
a dedicated server [رایانه] خدمتگذار اختصاصی
specific search تجسس اختصاصی منطقه
privy محرم اسرار اختصاصی
harmonic selective ringing تلفن اختصاصی همساز
reservation قطعه زمین اختصاصی
reservations قطعه زمین اختصاصی
proprietary file format قالب فایل اختصاصی
the peculiarities of mammals نشانهای اختصاصی پستانداران
distinctively بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
individuals اختصاصی فردی یک نفر سرباز
individual اختصاصی فردی یک نفر سرباز
non specific factors of production عوامل غیر اختصاصی تولید
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
custom built سفارشی تهیه شده اختصاصی
netware سیستم عامل شبکه اختصاصی ساخت Novell
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
restricts منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restrict منحصر کردن دچار تضییقات کردن
characteristically صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
characteristic صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
confine محدود کردن منحصر کردن
confining محدود کردن منحصر کردن
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
speciality کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
calloc در برنامه نویسی C دستور اختصاصی حافظه به برنامه
primary key [کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
earmarked stock موجودی تخصیص یافته موجودی اختصاصی
unique فرد منحصر به فرد
uniquely فرد منحصر به فرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com