Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 240 (6 milliseconds)
English
Persian
allocate
اختصاص دادن
allocates
اختصاص دادن
allocating
اختصاص دادن
appropriate
اختصاص دادن
appropriated
اختصاص دادن
appropriates
اختصاص دادن
appropriating
اختصاص دادن
to set apart
اختصاص دادن
allocate
اختصاص دادن
assign
اختصاص دادن
allot
اختصاص دادن
Search result with all words
reserve
نگه داشتن اختصاص دادن
reserve
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserves
نگه داشتن اختصاص دادن
reserves
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving
نگه داشتن اختصاص دادن
reserving
ذخیره کردن اختصاص دادن
dedicate
اختصاص دادن وقف کردن
dedicates
اختصاص دادن وقف کردن
dedicating
اختصاص دادن وقف کردن
earmark
نشان کردن اختصاص دادن
earmarks
نشان کردن اختصاص دادن
devote
اختصاص دادن فدا کردن
devotes
اختصاص دادن فدا کردن
devoting
اختصاص دادن فدا کردن
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
assign
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns
قلمداد کردن اختصاص دادن
appropriation
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
appropriation
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
renumber
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
Other Matches
apanage
اختصاص داشت
allocated
اختصاص یافته
resource allocation
اختصاص منبع
appertain
اختصاص داشتن
appertained
اختصاص داشتن
memory allocation
اختصاص حافظه
appertaining
اختصاص داشتن
appertains
اختصاص داشتن
appropriation
اختصاص بودجه
indigenousness
اختصاص بیک اب و خاک
speciality
اختصاص کیفیت ویژه
appropriator
بخود اختصاص دهنده
specialities
اختصاص کیفیت ویژه
laid on
<past-p.>
اختصاص داده شده
provided
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
appropriated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
specialty
اختصاص کیفیت ویژه
reservation of a right
اختصاص حقی به خود
allotted
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
attached
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
permanent oppointment
اختصاص دایمی به یک یکان
allocated
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
assigned
<adj.>
<past-p.>
اختصاص داده شده
endemicity
اختصاص بیک قوم یادیار
allottee
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده
promptbook
نسخه نمایشنامه که به سوفلور نمایش اختصاص دارد
available
لیست حافظه اختصاص داده نشده و منابع در سیستم
filename
کد مشخصات دیسکت که به برنامه اختصاص داده شده است
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
bed credit
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
dynamic
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
storage
نحوه اختصاص حافظه به کاربران مختلف , مثل برنامه ها , متغیرها, داده ,.....
dynamically
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
allocations
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
paging
که آدرس به آنها اختصاص داده میشود و در صورت نیاز فراخوانی می شوند
multiplex
روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
allocation
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
uncommitted logic array
جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
statements
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
boundaries
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
preventive justice
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
map
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
TDS
سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد
maps
با آدرسهای اختصاص داده شده به وسیله ورودی یا خروجی کامپیوتر به طوری که قابل دستیابی باشند گویی محلی از حافظه هستند
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
managers
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
manager
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
tasks
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
fractional
اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
master
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
masters
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
mastered
کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
transaction
سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
space charter
اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
allocating
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocate
به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
fragmentation
حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
paging
فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
paged address
که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
fibre distributed data interface II
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
give security for
تامین دادن ضامن دادن
develops
بسط دادن پرورش دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
prefers
ترجیح دادن برتری دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
preferring
ترجیح دادن برتری دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
incised
چاک دادن شکاف دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
house
منزل دادن پناه دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
incise
چاک دادن شکاف دادن
promote
ترفیع دادن ترویج دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
loaning
قرض دادن عاریه دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
loan
قرض دادن عاریه دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
judged
حکم دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
incises
چاک دادن شکاف دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
relate
گزارش دادن شرح دادن
relates
گزارش دادن شرح دادن
to switch on
اتصال دادن جریان دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
to set forth
شرح دادن بیرون دادن
informs
اطلاع دادن گزارش دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
slashes
چاک دادن شکاف دادن
slashed
چاک دادن شکاف دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
circulate
انتشار دادن رواج دادن
cures
شفا دادن بهبودی دادن
cured
شفا دادن بهبودی دادن
cure
شفا دادن بهبودی دادن
embellishing
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
ارایش دادن زینت دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com