Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
tumbrel or bril
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
Other Matches
gaiting strap
تسمه مخصوص ارابه برای جلوگیری از انحراف اسب
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
x site
سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
antimateriel ammunition
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
anti spin
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
cycle time
مدت چرخه زمان چرخه
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
half area
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
toe weight
وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
It's to take away.
برای بردن است.
pantechnicon van
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
laughter
مسابقه اسان برای بردن
serve
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serves
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
laparotomy
شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
sinking line
نخی برای فرو بردن زیر اب
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
fin
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
fins
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
atomic demolition munition
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
gear
ادوات
gears
ادوات
instrument
ادوات
fixture
ادوات
geared
ادوات
cool out
راه بردن اسب برای خشک شدن عرق
herbicides
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicide
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
dipsey sinker
نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
hollow ware
ادوات فلزی
instruments of percussion
ادوات ضربی
weapon platoon
دسته ادوات
agricultural implements
ادوات فلاحتی
weapon troops
قسمتهای ادوات
privative particles
ادوات سلب
weapon troops
یکانها ادوات
privative particles
ادوات نفی
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
interrogatives
ادوات استفهام پرسشی
programming aids
ادوات برنامه نویسی
stringed instruments
سیمدار ادوات الضرب
pulsatile instruments
ادوات ضربی یا زدنی
debugging aids
ادوات اشکال زدایی
debug aids
ادوات اشکال زدایی
interrogative
ادوات استفهام پرسشی
lighting equipments
الات و ادوات روشنایی
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
salomon damper
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
brass bands
ادوات انها از برنج باشد
brass band
ادوات انها از برنج باشد
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
paleolithic age
روزگاری که مردم ازسنگهای تراشیده ادوات وافزار میساختند
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
inventory fraction
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
quadriga
ارابه
chariots
ارابه
cars
ارابه
chariot
ارابه
wagonŠetc
ارابه
car
ارابه
carted
ارابه
cart
ارابه
carting
ارابه
carts
ارابه
sloop
با ارابه
aurigae
ارابه ران
waggon
ارابه بارکش
auriga
ارابه ران
tumbrel or bril
ارابه کودبر
handcarts
ارابه دستی
mail cart
ارابه پستی
cars
ارابه جنگی
charioteers
ارابه ران
undercarriages
ارابه فرود
car
ارابه جنگی
water car
ارابه اب پاش
water car
ارابه اب فروشان
charioteer
ارابه ران
landing gear
ارابه فرود
undercarriage
ارابه فرود
under carriage
ارابه فرود
wagons
ارابه بارکش
hand cart
ارابه دستی
pushcarts
ارابه دستی
pushcart
ارابه دستی
go devil
ارابه دستی
handcart
ارابه دستی
caisson
ارابه دوچرخه
tram car
ارابه پس بند
cart crossing
گذرگاه ارابه
car man
ارابه ران
caisson
ارابه ارتشی
chariots
ارابه جنگی
chariot
ارابه جنگی
waggons
ارابه بارکش
wagon
ارابه بارکش
carriageways
راه ارابه رو
carriageway
راه ارابه رو
velocipede
سه چرخه
cycle
چرخه
water cycle
چرخه اب
tricycles
سه چرخه
tricycle
سه چرخه
cycles
چرخه
monocyle
یک چرخه
hydrologic cycle
چرخه اب
tricyclic
سه چرخه
trike
سه چرخه
cyclones
چرخه
cycled
چرخه
cyclone
چرخه
rotation
چرخه
monocycle
یک چرخه
dual carriageways
راه ارابه رو دو خطی
troika
ارابه یا درشکه سه اسبه
alpha aurigae
الفا- ارابه ران
sulky
نوعی ارابه سنک
dual carriageway
راه ارابه رو دو خطی
harness race
مسابقه ارابه رانی
joltwagon
گاری یا ارابه پرتکان
roadway
راه ارابه رو شوسه
wain
ارابه سنگین و بزرگ
capella
الفا- ارابه ران
catch driver
راننده اجیر ارابه
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
conditional race
مسابقه مشروط با ارابه
harness racing
ارابه رانی تک اسبه
roadways
راه ارابه رو شوسه
drives
رانندگی ارابه مسابقهای
storage cycle
چرخه انباره
megacycle
مگا چرخه
megacycle
میلیون چرخه
duty cycle
چرخه کار
cycled
چرخ چرخه
cycled
چرخه زدن
major cycle
چرخه بزرگ
major cycle
بزرگ چرخه
magnetic whirl
چرخه مغناطیسی
biorhythm
چرخه زیستی
instruction cycle
چرخه دستورالعمل
machine cycle
چرخه ماشین
cycle stealing
چرخه دزدی
circulation of a vector
چرخه بردار
search cycle
چرخه جستجو
activity cycle
چرخه فعالیت
execution cycle
چرخه اجرا
cyclone
چرخه باد
cardiac cycle
چرخه قلبی
pedicab
سه چرخه پایی
fetch cycle
چرخه واکشی
cycle
چرخه زدن
hz
چرخه درثانیه
cyclones
چرخه باد
display cycle
چرخه نمایش
minor cycle
چرخه خرد
memory cycle
چرخه حافظه
menstrual cycle
چرخه قاعدگی
four cycle
چهار چرخه
execute cycle
چرخه اجرا
minor cycle
خرد چرخه
cycle
چرخ چرخه
life-cycles
چرخه زندگی
cycle time
مدت چرخه
six by six
ماشین شش چرخه
handlebar
دسته دو چرخه
cycles
چرخ چرخه
cycles
چرخه زدن
cycles per second
چرخه در ثانیه
kilocycle
هزار چرخه
carnot cycle
چرخه کارنو
cycling
چرخه زنی
life cycle
چرخه دوام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com