Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
Other Matches
to take off
برداشتن بردن
to whisk away or off
تند بردن برداشتن
degreasing
از بین بردن یا برداشتن گریس
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
take off
برداشتن پرواز کردن هواپیما
forborne
دست برداشتن تحمل کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
photograph
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
opens
برداشتن پوشش یا باز کردن در
photographed
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photographing
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
opened
برداشتن پوشش یا باز کردن در
photographs
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
lop
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopped
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lops
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopping
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
notate
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
set down
پیاده کردن
demodulation
پیاده کردن
take down
پیاده کردن
disembarks
پیاده کردن
disembarked
پیاده کردن
disembark
پیاده کردن
disembarking
پیاده کردن
dismantle
پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن
dismounts
پیاده کردن
dismount
پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
unset
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
dismantlement
پیاده کردن
to d. up a liquid
مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
pedestrianizing
پیاده روی کردن
dismounts
پیاده کردن یا شدن
pedestrianised
پیاده روی کردن
dismantling
پیاده کردن موتور
dismounting
پیاده کردن یا شدن
pedestrianises
پیاده روی کردن
setting out
پیاده کردن مسیر
dismount
پیاده کردن یا شدن
disassembly
پیاده کردن موتور
pads
پیاده سفر کردن
staking
پیاده کردن مسیر
dosmount command
فرمان پیاده کردن
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن موتور
setting out
پیاده کردن نقشه
dismantled
پیاده کردن موتور
dismantle
پیاده کردن موتور
pad
پیاده سفر کردن
pedestrianizes
پیاده روی کردن
pedestrianising
پیاده روی کردن
pedestrianize
پیاده روی کردن
pedestrianized
پیاده روی کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
removable
قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
walks
گردش کردن پیاده رفتن
walked
گردش کردن پیاده رفتن
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
walk
گردش کردن پیاده رفتن
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
terminals
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal
محل پیاده وسوار کردن بارها
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramp
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
air landing
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramped
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
take off
بردن کم کردن
infer
استنباط کردن پی بردن به
inferring
استنباط کردن پی بردن به
inferred
استنباط کردن پی بردن به
take
لمس کردن بردن
conducting
هدایت کردن بردن
conducted
هدایت کردن بردن
takes
لمس کردن بردن
infers
استنباط کردن پی بردن به
conducts
هدایت کردن بردن
conduct
هدایت کردن بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
swooped
چپاول کردن از بین بردن
swooping
چپاول کردن از بین بردن
swoops
چپاول کردن از بین بردن
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
profit
سود بردن منفعت کردن
revelled
عیاشی کردن لذت بردن
reveled
عیاشی کردن لذت بردن
aminister
تهیه کردن بکار بردن
profited
سود بردن منفعت کردن
profits
سود بردن منفعت کردن
abolishes
ازمیان بردن منسوخ کردن
reveling
عیاشی کردن لذت بردن
swoop
چپاول کردن از بین بردن
encourage
تقویت کردن پیش بردن
liquidating
از بین بردن مایع کردن
revelling
عیاشی کردن لذت بردن
liquidates
از بین بردن مایع کردن
liquidated
از بین بردن مایع کردن
revels
عیاشی کردن لذت بردن
liquidate
از بین بردن مایع کردن
encouage
پیش بردن دلگرم کردن
encouraged
تقویت کردن پیش بردن
pt down
منسوخ کردن از بین بردن
make for
کمک کردن پیش بردن
abolishing
ازمیان بردن منسوخ کردن
encourages
تقویت کردن پیش بردن
revel
عیاشی کردن لذت بردن
forays
تهاجم کردن بیغما بردن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
elate
بالا بردن محفوظ کردن
foray
تهاجم کردن بیغما بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com