English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (37 milliseconds)
English Persian
pre establish از پیش بر قرار کردن
Search result with all words
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
right مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
treat تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treated تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treats تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
arrange قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging قرار گذاشتن سازمند کردن
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
indenture با قرار داداستخدام کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
reestablish دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
keep an appointment قبول کردن قرار ملاقات
to impose a curfew خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
Other Matches
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
arrangment قرار
writ قرار
black smiths, top swage قرار
writs قرار
accord قرار
accorded قرار
equanimity قرار
stipulation قرار
moonish بی قرار
at the rate of از قرار
restless بی قرار
concord قرار
dictum قرار
swage قرار
dictums قرار
accords قرار
decisions قرار
decision قرار
variables بی قرار
rate قرار
variable بی قرار
accommodation قرار
at از قرار
rates قرار
arrangement قرار
arrangements قرار
accommodations قرار
tryst قرار ملاقات
parked قرار دادن
trysts قرار ملاقات
sets قرار دادن
parks قرار دادن
posit قرار دادن
setting up قرار دادن
agreements قرار قبول
presumedly از قرار معلوم
destination را قرار می دهید
positioner قرار دهنده
destinations را قرار می دهید
pre arrengement قرار قبلی
rowed قرار دادن
rows قرار دادن
park قرار دادن
lodged قرار دادن
row قرار دادن
pre arrangement قرار قبلی
pousto قرار گاه
lodges قرار دادن
lodge قرار دادن
stipulation قرار داد
reportedly به قرار مسموع
permanent mold قرار می گیرند
accordingly از همان قرار
writs قرار دادگاه
agreed قرار شده
arrangements قول و قرار
encampments قرار گاه
encampment قرار گاه
lies قرار گرفتن
lied قرار گرفتن
lie قرار گرفتن
stymie قرار گرفتن
individuate تک قرار دادن
inquiet بی قرار دل واپس
evidently از قرار معلوم
fidget بی قرار بودن
fidgeted بی قرار بودن
writ قرار دادگاه
underexpose قرار دادن
baffing wind بادبی قرار
bit mapped screen RA قرار گیرد
fixity قرار پایداری
broken weather هوای بی قرار
to this effect ازاین قرار
writ of attachment قرار توقیف
writ of error قرار تصحیحی
fidgets بی قرار بودن
fidgeting بی قرار بودن
interlocutory decree قرار اعدادی
stymied قرار گرفتن
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
lay قرار دادن
marginal utility school قرار داد
decreeing قرار دادگاه
decreed قرار دادگاه
subcontracts قرار دادفرعی
decree قرار دادگاه
set قرار دادن
stand قرار گرفتن
negotiatory قرار دادی
new deal قرار جدید
arrangement قول و قرار
lays قرار دادن
subcontracting قرار دادفرعی
stymieing قرار گرفتن
stymies قرار گرفتن
make قرار دادن
dating قرار عشقی
makes قرار دادن
subcontract قرار دادفرعی
subcontracted قرار دادفرعی
decrees قرار دادگاه
agreement قرار قبول
relative location قرار دادن
thus از این قرار
packs قرار دادن
date [appointment] قرار ملاقات
setter قرار دهنده
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … از قرار معلوم ...
settle قرار دادن
arrest warrants قرار توقیف
puts قرار دادن
seemingly از قرار معلوم
appointed day قرار ملاقات
settles قرار دادن
reposing upon قرار گرفته بر
locating قرار دادن
appointment قرار ملاقات
arrest warrant قرار توقیف
locates قرار دادن
pack قرار دادن
placements قرار دادن
placement قرار دادن
superpose قرار دادن
putting قرار دادن
put قرار دادن
located قرار دادن
stand (someone) up <idiom> به سر قرار نرفتن
setters قرار دهنده
resolved that ...... قرار بر این شد که
resolution قرار رای
resolutions قرار رای
locate قرار دادن
verdict for staying the proceeding قرار منع تعقیب
subject در معرض قرار دادن
subjecting در معرض قرار دادن
subjected در معرض قرار دادن
colocate در مجاور هم قرار دادن
treats موردعمل قرار دادن
factor ثیر قرار میدهد
factors ثیر قرار میدهد
utilised در دسترس قرار دادن
surmount بالا قرار گرفتن
Don't keep me in suspense! من را بی قرار نگه ندار!
Don't keep me on tenterhooks! من را بی قرار نگه ندار!
treated موردعمل قرار دادن
emplace در محلی قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
switch ثیر قرار میدهد
quota share treaty قرار سهمیه بندی
put to در تنگنا قرار دادن
utilising مورداستفاده قرار دادن
to put down پایین قرار دادن
doubts موردتردید قرار دادن
applied <adj.> <past-p.> قرار داده شده
switched ثیر قرار میدهد
enfilade روبروی هم قرار دادن
surmounts بالا قرار گرفتن
surmounted بالا قرار گرفتن
surmounting بالا قرار گرفتن
utilising در دسترس قرار دادن
subjects در معرض قرار دادن
in a spot <idiom> درمشکل قرار داشتن
modelled نمونه قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
I arranged with him. من با او [مرد] قرار گذاشتم.
model نمونه قرار دادن
places قرار دادن گماردن
implementation of the decisions اجرای قرار [رای]
incase در صندوق قرار دادن
inprocess درجریان قرار دادن
meddles در وسط قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
encapsulate در محفظهای قرار دادن
encapsulates در محفظهای قرار دادن
encapsulating در محفظهای قرار دادن
couch درلفافه قرار دادن
he is to stay قرار است بماند
times ثیر قرار میدهد
placing قرار دادن گماردن
put in قرار دادن چیزی در
place قرار دادن گماردن
scheme of arrangement قرار داد ارفاقی
timed ثیر قرار میدهد
installed <adj.> <past-p.> قرار داده شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com