Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
Other Matches
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
strategies
استراتژی
strategy
استراتژی
mixed strategy
استراتژی مختلط
pure strategy
استراتژی خالص
game plan
استراتژی بازی
mixed strategy
استراتژی ترکیبی
military strategy
استراتژی نظامی
national strategy
استراتژی ملی
strategies
استراتژی فن تدابیر جنگی
strategy
استراتژی فن تدابیر جنگی
strategy
فنون سوق الجیشی استراتژی
strategies
فنون سوق الجیشی استراتژی
pure strategy
استراتژی مطلق در تئوری بازیها
fibre
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibres
که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
campaigning
نبرد
action
نبرد
actions
نبرد
campaigns
نبرد
battle
نبرد
combats
نبرد
struggle
نبرد
battled
نبرد
battles
نبرد
passage of arms
نبرد
battling
نبرد
set-tos
نبرد
struggled
نبرد
struggles
نبرد
struggling
نبرد
set-to
نبرد
fight
نبرد
set to
نبرد
combating
نبرد
fights
نبرد
campaigned
نبرد
combat
نبرد
campaign
نبرد
combated
نبرد
conflict
کشمکش نبرد
conflicts
کشمکش نبرد
battlefields
میدان نبرد
conflicted
کشمکش نبرد
passage at arms
نبرد مواقعه
battlefield
میدان نبرد
battleships
نبرد ناو
battleship
نبرد ناو
naval campaign
نبرد دریایی
battle group
گروه نبرد
list
میدان نبرد
battle position
موضع نبرد
battle ship
نبرد ناو
battle
نبرد کردن
in a
مشغول نبرد
infighting
نبرد نزدیک
militate
نبرد کردن
campaigning
صحنه نبرد
land combat
نبرد در ساحل
campaigned
صحنه نبرد
battling
نبرد کردن
area of war
منطقه نبرد
campaigns
صحنه نبرد
war cry
عربده نبرد
warm corner
نبرد سخت
militated
نبرد کردن
militates
نبرد کردن
battles
نبرد کردن
infighting
نبرد در فاصله کم
land combat
نبرد زمینی
battled
نبرد کردن
position warfare
نبرد موضعی
frays
نبرد نزاع
frayed
نبرد نزاع
fray
نبرد نزاع
preventive war
نبرد دفاعی
militating
نبرد کردن
campaign
صحنه نبرد
battle map
نقشه منطقه نبرد
forward echelon
رده جلوی نبرد
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
She achieved nothing .
کاری از پیش نبرد
out of action
از نبرد خارج شده
dog fight
نبرد جنگندههای هوایی
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
battlefield evacuation
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
war strenght
قدرت نبرد نیروی جنگی
shortest
طولانی نه
longer
طولانی
longed
طولانی
prolong
طولانی
long-
طولانی
agelong
طولانی
long
طولانی
prolongs
طولانی
of long standing
طولانی
prolonging
طولانی
short
طولانی نه
protracted
طولانی
longest
طولانی
prolix
طولانی
greatest
طولانی
longsome
طولانی
longs
طولانی
great-
طولانی
shorter
طولانی نه
great
طولانی
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
saddle point
منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
elongation
طولانی کردن
blue moon
مدت طولانی
as long as
بمدت طولانی
prolong
طولانی کردن
telephone
در یک مسافت طولانی
telephoned
در یک مسافت طولانی
telephones
در یک مسافت طولانی
telephoning
در یک مسافت طولانی
periphrastically
بطور طولانی
longest
طولانی طویل
long play
صفحه طولانی
longs
طولانی طویل
extend
طولانی تر کردن
extends
طولانی تر کردن
gangling
طولانی و دراز
prolonging
طولانی کردن
prolongs
طولانی کردن
longer
طولانی طویل
longed
طولانی طویل
extending
طولانی تر کردن
long
طولانی طویل
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
long-
طولانی طویل
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
long recoil
عقب نشینی طولانی
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
lengthen
طولانی کردن کشیدن
prolongation
طولانی کردن تطویل
degressive burning
سوختن طولانی خرج
long-drawn-out
بیش از اندازهی طولانی
long thrust
تک نفوذی طولانی یادوردست
heatwave
هوای گرم طولانی
heatwaves
هوای گرم طولانی
gabfest
محاوره طولانی و مفصل
slots
سوراخ طولانی و باریک
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
long tail liability
تعهد طولانی مدت
strip
ماده طولانی نازک
marathons
جلسه گروهی طولانی
marathon
جلسه گروهی طولانی
slot
سوراخ طولانی و باریک
slotting
سوراخ طولانی و باریک
symphonies
قطعه طولانی موسیقی
lengthens
طولانی کردن کشیدن
scrolls
نوشته یافهرست طولانی
scroll
نوشته یافهرست طولانی
livelong
طولانی وخسته کننده
symphony
قطعه طولانی موسیقی
swigs
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
swipe
حرکت جاروبی جرعه طولانی
swiping
حرکت جاروبی جرعه طولانی
trench
استحکامات خندقی شیار طولانی
trenches
استحکامات خندقی شیار طولانی
long game
بازی با لزوم ضربههای طولانی
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
swiped
حرکت جاروبی جرعه طولانی
We have a long journey before us .
مسافرت طولانی در پیش داریم
streamed
جریان طولانی داده سری
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
stream
جریان طولانی داده سری
T link
اتصال سریع و طولانی داده
streams
جریان طولانی داده سری
prolonger
تاخیر دهنده طولانی کننده
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
long distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
swigging
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
swigged
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
swig
جرعه طولانی نوشیدن اشامیدن
long-distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
macrobiotics
دانش طولانی کردن عمر
to give a long recital of something
دادن یک شرح مفصل و طولانی از چیزی
The outcome of the long struggle .
نتیجه این مبا رزه طولانی
long iron
چوبهای شماره 1 و 2 و 3برای ضربههای طولانی
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
stalling
حفظ گوی برای مدت طولانی
grand touring car
نوعی اتومبیل مسابقه مسافتهای طولانی
dromos
[راهروی باریک و طولانی به گذرگاه کندویی]
supremacy
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com