Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
His name is never mentioned anywhere .
اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
Other Matches
i asked him a question
چیزی ازاو پرسیدم
with out any p to
بدون هیچ طرفداری ازاو
where
درجایی که
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
stay put
<idiom>
درجایی ماندن
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
sit on
<idiom>
عضو بدن درجایی
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
leave behind
<idiom>
جاگذاشتن چیزی درجایی
bide
درجایی باقی ماندن
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
to keep an appointment
سروقت معین درجایی حاضرشدن
hit the dirt
<idiom>
خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
to wear out one;
از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
fly speck
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
onomastic
اسمی
nominal
اسمی
substantival
اسمی
rated
اسمی
trinomial
سه اسمی
nounal
اسمی
denominative
اسمی
at par
به قیمت اسمی
nominal data
داده اسمی
nominal value
بهای اسمی
nominal diameter
قطر اسمی
nominal cost
هزینه اسمی
at par
بقیمت اسمی
nominal value
قیمت اسمی
rated candlepower
شمع اسمی
face value
بهای اسمی
rated current
جریان اسمی
face value
ارزش اسمی
rated duty
کار اسمی
rated quantity
مقدار اسمی
call price
ارزش اسمی
nominal voltage
ولتاژ اسمی
rated voltage
ولتاژ اسمی
nominal value
مقدار اسمی
smee battery
پیل اسمی
nominal wage
مزد اسمی
par value
ارزش اسمی
nominal income
درامد اسمی
nominal capital
سرمایه اسمی
nominal size
اندازه اسمی
nominal price
بهای اسمی
rating
رژیم اسمی
nominal scale
مقیاس اسمی
nominal rating
کار اسمی
nominal price
قیمت اسمی
nominal value
ارزش اسمی
nominal load
بار اسمی
nominal partner
شریک اسمی
ostensible
شریک اسمی
nominal pitch
گام اسمی
ratings
رژیم اسمی
nominal load
بار خارجی اسمی
full load
بار خارجی اسمی
below par
کمتر از ارزش اسمی
nominal value
قیمت اسمی سهمی
continuous rating
کار پیوسته اسمی
intermittent rating
کار اسمی متناوب
it answers to its name
اسمی است بامسمی
below par
کمتر از بهای اسمی
n.h.p.
توان اسمی دستگاه
nominal interest rate
نرخ بهره اسمی
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
above par
بالاتر از بهای اسمی
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
gerund
اسمی که از اضافه کردن
at par
قیمت اسمی سند
bondservant
برده
slaves
برده
bondman
برده
slaved
برده
slave
برده
slaving
برده
male salve
برده
villain
برده
serf
برده
wrapt
برده
villains
برده
bondsman
برده
serfs
برده
nominative indepdent
اسمی که درحالت نداواقع شود
nominal horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
indicated horsepower
توان اسب اسمی دستگاه
nominal gross national product
محصول ناخالص ملی اسمی
asthmatics
دچار تنگی نفس اسمی
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
asthmatic
دچار تنگی نفس اسمی
at par
بقیمت اصلی برابرقیمت اسمی
allottee
سهم برده
slaver
تاجر برده
slave trade
برده فروشی
overwrought
کار برده
slavery
برده داری
above
نام برده
enslaving
برده کردن
named
نام برده
abrogate
از میان برده
abrogates
از میان برده
enslave
برده کردن
enslaved
برده کردن
enslaves
برده کردن
slaver
برده فروش
slave computer
کامپیوتر برده
slave merchant
برده فروش
dealing in slaves
برده فروشی
conspicuious consumption
بکار برده شد
slaveholder
برده دار
slaveholder
صاحب برده
slaveholding
مالکیت برده
mameluke
برده بنده
slaveholding
برده داری
manumission
ازادی برده
master slave
ارباب و برده
escaped slave
برده فراری
bond discount
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
pentaptote
اسمی که دارای پنج حالت باشد
proslavery
طرفداری از برده فروشی
setting free
ازاد کردن برده
slave mode
حالت پیرو یا برده
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
emancipation
ازاد کردن برده
above named
نام برده شده
echeloned displacement
تغییرموضع رده برده
rapt
برده شده مجذوب
manumission
ازاد کردن برده
master slave system
سیستم ارباب و برده
named here under
نام برده درزیر
bond servant
برده بدون مزدواجرت
at par
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
depreciation of currency
کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
lastmentioned
اخر از همه نام برده
prize poem
شعری که جایزه برده است
echeloned displacement
تغییر مکان رده برده
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
This letter has been tampered with .
در این نامه دست برده شده
holandric
منحصرا از طرف پدر ارث برده
tolerance
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
cation
یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
tolerances
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
imparisyllabic
دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
nominative appositive
اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
truck trailer
ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
love set
بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
My legs fell asleep
[are numb]
.
ساق پاهایم خوابشان برده
[سر شده اند]
.
callable bond
نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
hologynic
منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
photoresist
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
slave drivers
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
primary products
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
in tow
<idiom>
برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
slave driver
نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
face value
مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
built up frog
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
direct materials costs
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
roman a clef
داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
bar winding
میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
dense binary code
کدی که تمام حالتهای ممکن الگوی دودوئی در ان بکار برده میشود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
beansprouts
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
leviathan
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
beansprout
جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
bed plate
پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
leviathans
جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
newton raphson
اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
fet
Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
reflexes
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflex
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
flowcharting symbol
علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
good riddance to bad rubbish
<idiom>
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
dictatorship
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships
این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
nominal scale
شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
scitovsky double criterion
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com