English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
staff اعضاء هیئت
staffed اعضاء هیئت
staffs اعضاء هیئت
Other Matches
presidium هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardrooms اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardroom اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boarded هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
petty jury هیئت داوری هیئت قضات
judicature هیئت دادرسان هیئت قضاوت
privates اعضاء تناسلی
private اعضاء تناسلی
acolous فاقد اعضاء
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
plenary شامل تمام اعضاء
plenaries شامل تمام اعضاء
attachT یکی از اعضاء سفارتخانه
functional وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
physiologic وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
homogonous دارای اعضاء تولید مثل متشابه
anaphrodisia داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
physiological وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
All members are entitled to use the swimming pool. همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
spoils system سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
heterology عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
misdirection در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
committees هیئت
astronomy هیئت
committee هیئت
panel هیئت
confranternity هیئت
guize هیئت
panels هیئت
corps هیئت
attitudes هیئت
commissions هیئت
commissioning هیئت
configuration هیئت
configurations هیئت
commission هیئت
attitude هیئت
governing body هیئت حاکمه
faculties هیئت علمی
faculty هیئت علمی
commissioner عضو هیئت
instituting هیئت شورا
institutes هیئت شورا
instituted هیئت شورا
institute هیئت شورا
formats قالب هیئت
governing bodies هیئت حاکمه
expeditions هیئت اعزامی
juries هیئت منصفه
juries هیئت داوران
jury هیئت منصفه
jury هیئت داوران
astronomy علم هیئت
constituencies هیئت موسسان
constituency هیئت موسسان
astronomy هیئت استرونومی
expedition هیئت اعزامی
commissioners عضو هیئت
department قسمت هیئت
departments قسمت هیئت
professoriat هیئت استادان
top drawer هیئت حاکمه
trial jury هیئت منصفه
political mission هیئت سیاسی
petty jury هیئت منصفه
military comission هیئت نظامی
astronomically مطابق هیئت
board of direcotors هیئت مدیره
board of directers هیئت مدیره
board of directors هیئت مدیره
board of trade هیئت بازرگانی
collegium هیئت یا کمیته
council ot ministers هیئت وزراء
diplomatic mission هیئت سیاسی
economic commission هیئت اقتصادی
knightage هیئت شوالیه ها
military body هیئت نظامی
bureaus هیئت اداری
hues هیئت منظر
committee هیئت یا کمیته
committees هیئت یا کمیته
physique ترکیب هیئت
physiques ترکیب هیئت
deputation هیئت نمایندگی
deputations هیئت نمایندگی
board هیئت ژوری
hue هیئت منظر
bureau هیئت اداری
directorate هیئت رئیسه
executive هیئت رئیسه
executives هیئت رئیسه
configuration هیئت پذیری
configurations هیئت پذیری
legislative body or assembly هیئت مققنه
directorates هیئت رئیسه
bar هیئت وکلاء
bars هیئت وکلاء
board هیئت کمیسیون
commission هیئت مامورین
format قالب هیئت
boarded هیئت کمیسیون
commissioning هیئت مامورین
legislature هیئت مقننه
legislatures هیئت مقننه
commissions هیئت مامورین
boarded هیئت ژوری
the f. اعضای هیئت پزشکی
to be masked تدیل هیئت دادن
missionary وابسته به هیئت اعزامی
constellation هیئت صورت فلکی
constellations هیئت صورت فلکی
cabinet کابینه هیئت دولت
masked balls رقص با هیئت مبدل
white hall هیئت حاکمه انگلیس
company دسته هیئت بازیگران
military body هیئت رئیسه نظامی
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
backbenchers عضو هیئت قانونگذاری
military assistance advisory group (maag هیئت مستشاری نظامی
directorate هیئت مدیره ستادی
directorates هیئت مدیره ستادی
panel هیئت تشک پالان
panels هیئت تشک پالان
backbencher عضو هیئت قانونگذاری
cabinets هیئت وزرا اطاقک
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
masked ball رقص با هیئت مبدل
cabinets کابینه هیئت دولت
missionaries وابسته به هیئت اعزامی
cabinet هیئت وزرا اطاقک
juror عضو هیئت منصفه
special jury هیئت منصفه مخصوص
directors عضو هیئت مدیره
director عضو هیئت مدیره
transmuted تغییر هیئت دادن
transmutes تغییر هیئت دادن
transmuting تغییر هیئت دادن
grand jury هیئت منصفه عالی
grand juries هیئت منصفه عالی
electorates هیئت انتخاب کنندگان
electorate هیئت انتخاب کنندگان
assembly هیئت قانون گذاری
companies دسته هیئت بازیگران
astronomically از روی علم هیئت
assize هیئت قضات یا منصفه
jurors عضو هیئت منصفه
transmute تغییر هیئت دادن
chief executive officer [CEO] [American E] رئیس هیئت مدیره
chairman of the board [of directors/managers] رئیس هیئت مدیره
president of the board [ American E] رئیس هیئت مدیره
privy councillor عضو هیئت رایزنان سلطنتی
uranological وابسته به هیئت و اجرام سماوی
Soviet هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
petit jury هیئت منصفه دوازده نفری
Soviets هیئت حاکمه اتحاد جماهیرشوروی
astronomical بیشمار وابسته به علم هیئت
astronomic بیشمار وابسته به علم هیئت
transfiguration تبدیل هیئت تغییر شکل
directorates مقام ریاست هیئت مدیره
directorate مقام ریاست هیئت مدیره
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
chairmen مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman مدیر رئیس هیئت مدیره
discipline and adjustment board هیئت تدوین مقررات انضباطی
verdict رای هیئت منصفه فتوی
verdicts رای هیئت منصفه فتوی
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
cryptoboard هیئت کشف رمز پیامها
missions ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
mission ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
board of [executive] directors هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
committees هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
directorate [of a company] هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
board of [executive] directors هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
directorate [of a company] هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
boarded هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
committee هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
board of inspection and survey هیئت بازرسی کننده خسارات وضایعات
White Papers گزارش هیئت دولت نامه سفید
household troops هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
White Paper گزارش هیئت دولت نامه سفید
government فرمانداری طرز حکومت هیئت دولت
electoral college هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور
governments فرمانداری طرز حکومت هیئت دولت
combined communication board هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
mission ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
missions ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
air transport allocations board هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
combined communication board هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
boxman عضو هیئت تعیین کننده محل افتادن توپ
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com