Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
declare martial
اعلان حالت زمان جنگ
proclamation of martial law
اعلان حالت زمان جنگ
Other Matches
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
state of martial law
حالت زمان جنگ
on application
در زمان
[حالت]
درخواست
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
signboards
تخته اعلان اعلان
signboard
تخته اعلان اعلان
advertiser
اعلان کننده اعلان
advertisers
اعلان کننده اعلان
reads
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presents
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
poster
اعلان
posters
اعلان
advertising
اعلان
advertisement
اعلان
announcement
اعلان
advertisements
اعلان
notice
اعلان
declarations
اعلان
notices
اعلان
proclamations
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
noticed
اعلان
announcements
اعلان
proclamation
اعلان
assertion
اعلان
noticing
اعلان
declaration
اعلان
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
signposts
تابلو اعلان
notice to mariner
اعلان دریایی
play bill
اعلان نمایش
affiche
اعلان دیواری
declared
اعلان شده
advertize
اعلان کردن
dot prompt
نقطه اعلان
playbill
اعلان نمایش
playbills
اعلان نمایش
declaration of war
اعلان جنگ
signpost
تابلو اعلان
vendition
اعلان فروش
announcer
اعلان کننده
announcers
اعلان کننده
macro declaration
درشت اعلان
give out
اعلان کردن
declare
اعلان کردن
publishment
اشاعه اعلان
gazette
اعلان و اگهی
throwaway
ورقهی اعلان
advertise
اعلان کردن
declaring
اعلان کردن
Over and out!
پایان اعلان !
billsticker
اعلان چسبان
indigitation
اعلان شمارش
dos prompt
اعلان DOS
fly bill
اعلان دستی
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
proclaiming
اعلان کردن
declares
اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
proclamation of the republic
اعلان جمهوریت
proclaims
اعلان کردن
proclamation of independence
اعلان استقلال
proclaimed
اعلان کردن
system prompt
اعلان سیستم
array declaration
اعلان ارایه
procedure declaration
اعلان رویه
proclaim
اعلان کردن
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
proclamation of the republic
اعلان جمهوری
declaration of neutrality
اعلان بیطرفی
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
declaration
افهار افهارنامه اعلان
declaration of war
اعلان جنگ دادن
denouncement
اعلان قطع رابطه
to proclaim war
اعلان جنگ دادن
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
dimension statement
حکم اعلان بعد
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
declare martial
اعلان حکومت نظامی
proclamation of martial law
اعلان حکومت نظامی
audible alarm
اعلان خطر سمعی
declarations
افهار افهارنامه اعلان
placards
اعلامیه رسمی اعلان
alarmed
اعلان خطر اخطار
show bill
تابلو اعلان نمایش
alarmingly
اعلان خطر اخطار
placard
اعلامیه رسمی اعلان
posters
اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
poster
اعلان نصب کردن
alarm
اعلان خطر اخطار
alarms
اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
advertised
اعلان کردن انتشار دادن
advertises
اعلان کردن انتشار دادن
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt
خود را ورشکست اعلان کردن
to declare something well-founded
چیزی را مستدل اعلان کردن
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
signposts
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signpost
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly
[publicly]
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
billboard
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
obituarian
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com