Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
lunatic fringe
افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
Other Matches
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
matched groups
گروههای همتا
matched groups
گروههای جور
enentiotopic groups
گروههای اناتیتوتوپیک
interest groups
گروههای ذینفع
vested interest groups
گروههای همسود
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
demographic balance
توازن گروههای سنی
batch
در گروههای مربوطه و در یک ماشین
batches
در گروههای مربوطه و در یک ماشین
directive effect of functional groups
اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
touchdowns
درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
touchdown
درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
backbones
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
backbone
گروههای کاری و شبکههای کوچکتر به عنوان بخش هایی به آن وصل هستند
sectarian
حزبی
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
barred a
طاق حزبی
caucuses
انجمن حزبی
plateform
اعلامیه حزبی
party spirit
طرفداری حزبی
party spirit
تعصب حزبی
caucus
انجمن حزبی
watchword
شعار حزبی
winging
دسته حزبی
wing
دسته حزبی
proselytism
تبلیغ حزبی
nonparty
غیر حزبی
watchwords
شعار حزبی
watchworld
شعار حزبی
partisanship
روح حزبی
partisanship
حزبی بودن
extrimist
افراطی
intemperate
افراطی
extremists
افراطی
drastic
<adj.>
افراطی
extreme
<adj.>
افراطی
radical
<adj.>
افراطی
extremist
افراطی
out and outer
افراطی
extravagant
افراطی
extreme
افراطی
far out
افراطی
rigorous
<adj.>
افراطی
to toe the line
برنامه حزبی را پذیرفتن
to join a party
عضو حزبی شدن
factionalism
اعتقاد به سیستم حزبی
tickets
صورت نامزدهای حزبی
party politics
سیاست بازیهای حزبی
ticket
صورت نامزدهای حزبی
hardliners
آدم افراطی
sansculotte
انقلابی افراطی
ultra
ماورای افراطی
ultra individualism
فردگرایی افراطی
radical behaviorism
رفتارگرایی افراطی
hardliner
آدم افراطی
overreaction
واکنش افراطی
overgeneralization
تعمیم افراطی
highflyer
ادم افراطی
highflier
ادم افراطی
go to extreme
افراطی شدن
schwarmerei
احساسات افراطی
white primary
اخذ اراء مقدماتی حزبی
pluralists
وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
pluralist
وابسته به تعدد یاائتلاف حزبی
conventions
باره مسائل حزبی ناحیهای
convention
باره مسائل حزبی ناحیهای
secession
تجزیه طلبی انشعاب حزبی
go overboard
<idiom>
افراطی عمل کردن
young turk
افسر جوان افراطی
ultranationalism
ملت پرستی افراطی
spread eagle
میهن پرستی افراطی
main motion
[at a party conference etc.]
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
news reader
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
radicals
اصل سیاست مدار افراطی
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radical
اصل سیاست مدار افراطی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
write
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
writes
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
fellow traveler
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
conspicuious consumption
مصرف افراطی مصرفی که هدفش خودنمائی به دیگران است این اصطلاح اولین بار بوسیله تورستین وبلن اقتصاددان امریکائی
trooping
افراد
troop
افراد
trooped
افراد
men
افراد
enlisted personnel
افراد
enlistedman
افراد
personnel
افراد
top-level
افراد عالیرتبه
filler personnel
افراد جایگزینی
cognoscenti
افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
withindoors
افراد داخل
equal status persons
افراد همپایه
head count
جمع افراد
enlisted personnel
طبقه افراد
platoons
جوخهء افراد
platoon
جوخهء افراد
service club
باشگاه افراد
head counts
جمع افراد
packed out
پر و مملو از افراد
category
طبقه افراد
personnel status
وضع افراد
roll call
نامیدن افراد
enlistee
افراد داوطلب
liberty men
افراد مرخصی
part owners
افراد شریک المال
commandos
افراد نیروی مخصوص
personal error
خطاهای انفرادی افراد
morale
روحیه افراد مردم
noncombatant
افراد غیر نظامی
commando
افراد نیروی مخصوص
transfer station
محل اعزام افراد
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
transfer station
محل انتقال افراد
rouse out
بیدار کردن افراد
receptee
افراد مورد پذیرش
dependents
افراد تحت تکفل
target audience
افراد مورد نظر
special olympics
المپیک افراد استثنایی
family size
تعداد افراد خانواده
characterization
نوشتن بیوگرافی افراد
billet slip
کارت محلهای افراد
condemn
محکوم کردن افراد
aptitude area
حیطه قابلیت افراد
condemning
محکوم کردن افراد
avast
افراد به جای خود
play the field
<idiom>
با افراد مختلفی قرارگذاشتن
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
swallow one's pride
<idiom>
متواضع کردن افراد
posse comitatus
دسته افراد پلیس
condemns
محکوم کردن افراد
billet slip
لوحه اسکان افراد
coachload
افراد سوار بر درشکه
troops
افراد قسمتها سربازان
close station
افراد بدو مرخص
bachelor quarters
منازل افراد مجرد
the common wealth of learning
افراد اهل علم
favouritism
افراد مورد توجه
top-level
توسط افراد عالیرتبه
cimmerian
افراد کشور فلمات
personal salute
تیر سلام برای افراد
posse
دسته افراد پلیس جماعت
people sniffer
رادار کشف افراد دشمن
personal salute
مراسم سلام افراد برجسته
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
huddled
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddle
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
huddling
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
Do not admit any outsiders.
افراد غیره را راه ندهید
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
Certain notorious ( dubious ) characters .
عده افراد معلوم الحال
sociometry
سنجش روابط افراد جامعه
huddles
ازدحام اجتماع افراد یک تیم
leatherneck
جزو افراد تفنگداران دریایی
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
IMA
قالب ها و خصوصیات افراد است
aptitude area
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
intransit strenth
افراد در حال حرکت یا انتقال
charter
بین افراد دلالت کند
chartered
بین افراد دلالت کند
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
posses
دسته افراد پلیس جماعت
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
biographical information blank form
فرم پر نشده بیوگرافی افراد
charters
بین افراد دلالت کند
chartering
بین افراد دلالت کند
atomistic evalution
ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
CSE
آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
preference blank
دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
pluralist
معتقد به تعدد تعدد حزبی
pluralists
معتقد به تعدد تعدد حزبی
queue
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
zouave
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com