English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
Other Matches
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
transfers زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transferring زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
APEC سازمان مرکز همکاریهای اقتصادی
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
job دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
jobs دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
economic plan برنامه اقتصادی
trace نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traces نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traced نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
programming برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
management برنامه ریزی
loads برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dropping دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drop دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drags به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
dropped دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dragged به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
sections بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
corporate planning برنامه ریزی شرکت
development planning برنامه ریزی توسعه
dynamic programming برنامه ریزی پویا
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
rural planning برنامه ریزی روستائی
plans برنامه ریزی کردن
dietetics برنامه ریزی غذایی
schedule برنامه ریزی کردن
family planning برنامه ریزی خانواده
social planning برنامه ریزی اجتماعی
curriculum development برنامه ریزی درسی
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
programs برنامه ریزی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن
schedules برنامه ریزی کردن
timing برنامه ریزی زمانی
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
program برنامه ریزی کردن
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
state planning برنامه ریزی دولتی
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
central planning برنامه ریزی مرکزی
programmed برنامه ریزی شده
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
macroplanning برنامه ریزی کلان
planning cycle دوره برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning model الگوی برنامه ریزی
planning principles اصول برنامه ریزی
planning system نظام برنامه ریزی
population planning برنامه ریزی جمعیت
production planning برنامه ریزی تولید
product planning برنامه ریزی محصولات
personnel development برنامه ریزی استخدامی
overall planning برنامه ریزی کلی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
goal programming برنامه ریزی ارمانی
national planning برنامه ریزی ملی
linear programming برنامه ریزی خطی
financial planning برنامه ریزی مالی
ex ante برنامه ریزی شده
plan برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی بهینه
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
develop برنامه ریزی و تولید
programming methods روشهای برنامه ریزی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
quantitative programming برنامه ریزی کمی
develops برنامه ریزی و تولید
tokens کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
generate محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generating محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generates محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generated محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
token کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
TCP/IP پروتکل ارسال داده در شبکه ها وسیستمهای ارتباطی . اغلب در شبکههای مبتنی برUnix استفاده میشود این پروتکل برای تمام ارتباط تحت کنترل مرکز استفاده میشود
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
remark عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarked عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarks عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
rem عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
client side داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
toes ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
orthodox school مکتب اقتصادی سنتی که اقتصاددانان قبل ازکینز را نیزشامل میشود
wind beam تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
turning point نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
asynchronous تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com