Dictiornary-Farsi | الت تقصیر عدسی محدب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
condenser	الت تقصیر عدسی محدب


Other Matches

convex lens	عدسی محدب
biconvex lens	عدسی محدب الطرفین
double convex lens	عدسی محدب الطرفین
plano convex lens	عدسی مسطح- محدب
burning glass	عدسی محدب یاایینه مقعر
gadroon	اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
lens distortion	خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
convex	محدب
crowned	محدب
gibbous	محدب
bulgy	محدب
crowning	محدب
pulvinated	نازبالشی محدب
convexty	بشکل محدب
quasi convex	شبه محدب
quasi convex	نیمه محدب
pulvinate	محدب نازبالشی
camber weld	جوش محدب
panduriform	محدب الطرفین
convexo convex	ازدوسو محدب
convexo concave	محدب ومقعر
biconvex	محدب الطرفین
convex slope	شیب محدب
convex mirror	اینه محدب
convex	محدب گوژ
spherical faceplate	صفحه محدب تلویزیون
convex set	مجموعه محدب [ریاضی]
pulvinated frieze	کتیبه کوژ یا محدب
knull	[تزئین محدب شکل]
gibbously	بطور محدب یا قوز
convexly	حالت محدب داشتن
crown gear	چرخ دنده محدب
quasi convex function	تابع نیمه محدب
quasi convex function	تابع شبه محدب
convex fillet weld	جوش مغزی محدب
pandurate	شبیه ویولون محدب الطرفین
carbuncle	لعلی که تراش محدب داشته باشد
carbuncles	لعلی که تراش محدب داشته باشد
bowtelle	[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
bowtell	[ابزاری با سر محدب و فیتیله تخم مرغی]
biconvex	بالی که هر دو سطح فوقانی و تحتانی ان به صورت محدب باشد
egg-and-dart	[تزئینات کلاسیک با ابزار محدب به شکل تخم مرغ و نیش]
wite	تقصیر
faulted	تقصیر
faults	تقصیر
cleanhanded	بی تقصیر
innocent	بی تقصیر
delinquency	تقصیر
misdemeanour	تقصیر
raps	تقصیر
guiltless	بی تقصیر
guilt	تقصیر
rap	تقصیر
sinless	بی تقصیر
faultless	بی تقصیر
blameless	بی تقصیر
tortious	تقصیر
misdemeanours	تقصیر
misdemeanors	تقصیر
fault	تقصیر
irreprehensible	بی تقصیر
reproachless	بی تقصیر
error	تقصیر
niet culpable	بی تقصیر
pure of guilt	بی تقصیر
offenceless	بی تقصیر
errors	تقصیر
meniscus	سطح منحنی بالای ستونی ازمایع که میتواند محدب یامقعر باشد
clupable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.]	تقصیر [سر] او [زن] است.
Don't put [lay] the blame on me!	تقصیر را نیانداز سر من!
offense	تقصیر حمله
commit a fault	تقصیر کردن
theory of fault	تئوری تقصیر
the fault lies with him	تقصیر با اوست
culpable bankruptcy	ورشکستگی به تقصیر
fraudvlent bank	ورشکسته به تقصیر
it is his fault	تقصیر اوست
offenses	تقصیر حمله
faults	تقصیر اشتباه
faulted	تقصیر اشتباه
fault	تقصیر اشتباه
offence	تقصیر حمله
godroon	اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
crime	تقصیر تبه کاری
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
wrongs	تقصیر و جرم غلط
wronging	تقصیر و جرم غلط
wrong	تقصیر و جرم غلط
i may thank myself	تقصیر ازخودم بود
To take the blame .	تقصیر را بگردن گرفتن
he put orlaid the blame me	تقصیر را به گردن من گذاشت
strict liability	مسئوولیت بدون تقصیر
to point the finger at somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
condonation	عفو تقصیر بخشایش
He is not to blame for this.	تقصیر او [مرد ] نیست.
to bear the blame	تقصیر را به گردن گرفتن
eyepieces	عدسی
glass	عدسی
lentoid	عدسی
lentiform	عدسی
eyepiece	عدسی
bifocal lens	عدسی
lens	عدسی
make somebody take the fall	تقصیر را به بگردن کسی انداختن
To put the blame some one .	تقصیر را بگردن کسی انداختن
spherical lens	عدسی کروی
focussed	کانون عدسی
focuses	کانون عدسی
ocular lens	عدسی چشمی
objective lens	عدسی شیئی
objective glass	عدسی شیئی
object glass	عدسی شیئی
nummulite	شاهدانه عدسی
focused	کانون عدسی
focus	کانون عدسی
lens	عدسی دوربین
optical lens	عدسی نوری
optical lens	عدسی اپتیکی
vergency	تقارب عدسی
reticle	عدسی دوربین
contact lens	عدسی مماس
objectives	عدسی شیئی
contact lens	عدسی بساو
wide angle	عدسی گسترش
contact lenses	عدسی مماس
wide-angle	عدسی گسترش
contact lenses	عدسی بساو
objective	عدسی شیئی
focussing	کانون عدسی
focusses	کانون عدسی
meniscus lens	عدسی هلالی
eyepiece	عدسی چشمی
button head	سر عدسی در پیچ ها
cylindrical lens	عدسی استوانهای
divergent lens	عدسی واگرا
divergent lens	عدسی متباعد
double convex lens	عدسی دو کوژ
electromagnetic lens	عدسی الکترومغناطیسی
electron lens	عدسی الکترونی
electrostatic lens	عدسی الکتروستاتیکی
eye piece	عدسی سر دوربین
floating reticle	عدسی مواج
achromate	عدسی اکروماتیک
achromatic lens	عدسی بی رنگ
biconcave lens	عدسی دوکاو
cheese head	سر عدسی در پیچها
biconvex lens	عدسی دوکوژ
compound lens	عدسی مرکب
concave lens	عدسی کاو
concave lens	عدسی مقعر
double concave lens	عدسی دوکاو
convergent lens	عدسی همگرا
convergent lens	عدسی متقارب
biconcave lens	عدسی مقعرالطرفین
convex lens	عدسی کوژ
mushroom head	سر عدسی در پیچ ها
lensatic	عدسی دار
knurled head	سر عدسی اج دار
lens coating	روکش عدسی
double concave lens	عدسی مقعرالطرفین
eyepieces	عدسی چشمی
lenticular	عدسی وار
lenticular	مرکب از عدسی
lenticulation	ایجاد عدسی
gross negligence	تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
leave (someone) holding the bag <idiom>	تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
Why should I take the blame?	چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
to put the blame on somebody	تقصیر را سر کسی گذاشتن [اصطلاح مجازی]
You asked for it. You had it coming.	حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
diverging meniscus lens	عدسی هلالی واگرا
mensicus	عدسی کاو- کوژ
eyepiece	عدسی سردوربین یامیکروسکپ
zooms	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
eyepieces	عدسی سردوربین یامیکروسکپ
astigmatic	نامنظمی عدسی چشم
electronic lens	عدسی یا لنز الکترونی
lens coating	پوشش روی عدسی
anastigmat	عدسی غیر استیگمات
plano concave lens	عدسی مسطح- مقعر
line of collimation	خط تنظیم عدسی دوربین
convergent meniscus lens	عدسی هلالی همگرا
lenticular nucleus	هسته عدسی شکل
lentiform nucleus	هسته عدسی شکل
zoomed	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
plano concave lens	عدسی تخت کاو
fixed reticle	عدسی ثابت دوربین
focal	مربوط به کانون عدسی
refractor	عدسی نور شکن
lens	بشکل عدسی در اوردن
plano convex lens	عدسی تخت کوژ
parabolic lens	عدسی سهمی وار
zoom	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
to pass the buck to somebody	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to pass the buck <idiom>	مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to lay the blame on someone	تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
focal plane	افق مار بر کانون عدسی
lensatic	قطب نمای عدسی دار