English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
installation property اموال قسمت
Search result with all words
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
Other Matches
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
things اموال
cattles اموال
chattels اموال
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
tangible property اموال ملموس
things in action اموال دینی
personalty اموال شخصی
post property اموال پادگانی
post property اموال پادگان
stolen goods اموال مسروقه
property book دفتر اموال
state property اموال عمومی
chattel اموال منقول
property voucher سند اموال
users انتفاع از اموال
property officer افسر اموال
real property اموال غیرمنقول
separate estate اموال شخصی زن
inventory صورت اموال
user انتفاع از اموال
personal property اموال شخصی
distraint توقیف اموال
distrain ضبط اموال
financial property اموال پولی
fungible اموال مثلی
class ii property اموال طبقه 2
tangible property اموال عینی
class i property اموال طبقه 1
capital assets اموال سرمایهای
paraphernalia اموال شخصی زن
things in possession اموال عینی
assets مال و اموال
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
offences against property جرائم بر علیه اموال
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
fixed property اموال غیر منقول
appropriation bill صورت ضبط اموال
article of roup اموال مورد حراج
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
fisc اموال ضبط شده
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
property officer افسر ذیحساب اموال
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
sequestration حکم توقیف اموال
inventory فهرست اموال سیاهه
salvaging اموال نجات یافته از خطر
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages اموال نجات یافته از خطر
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
salvaged اموال نجات یافته از خطر
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
foreign توقیف اموال مدیون غایب
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
salvage اموال نجات یافته از خطر
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
data division قسمت
segments قسمت
plank قسمت
ratios قسمت
department قسمت
divisions قسمت
segment قسمت
division قسمت
departments قسمت
instalments قسمت
instalment قسمت
compartment قسمت
dole قسمت
caboodle قسمت
compartments قسمت
Corp قسمت
sections قسمت
installments قسمت
arm قسمت
pieces قسمت
sects قسمت
piece قسمت
compartmental قسمت قسمت
sect قسمت
ratio قسمت
underfoot قسمت کف پا
section قسمت
grist قسمت
part قسمت
party قسمت
kismet قسمت
component قسمت
percentage قسمت
percentages قسمت
it fell to my lot to go قسمت
internode قسمت
unit قسمت
piecemeal قسمت به قسمت
agencies قسمت
partition قسمت
partitions قسمت
rashers قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com