Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (20 milliseconds)
English
Persian
shift
انتقال جابجا کردن
shifted
انتقال جابجا کردن
shifts
انتقال جابجا کردن
Search result with all words
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
Other Matches
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
translocate
جابجا کردن
dislocating
جابجا کردن
transposes
جابجا کردن
suppress
جابجا کردن
transposing
جابجا کردن
transpose
جابجا کردن
displace
جابجا کردن
displaced
جابجا کردن
heaved
جابجا کردن
heave
جابجا کردن
suppressing
جابجا کردن
suppresses
جابجا کردن
unhorse
جابجا کردن
relocating
جابجا کردن
dislocates
جابجا کردن
removal
جابجا کردن
relocates
جابجا کردن
relocated
جابجا کردن
dislocate
جابجا کردن
displacing
جابجا کردن
displaces
جابجا کردن
displacement
جابجا کردن
relocate
جابجا کردن
soil transport
جابجا کردن خاک
removing
جابجا کردن به محل دیگر
movement
گردش جابجا کردن تحرک
restaging
جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkle
جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
removes
جابجا کردن به محل دیگر
remove
جابجا کردن به محل دیگر
winkles
جابجا کردن حلزون خوراکی
luxate
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
interchanging
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchange
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchanged
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
shunting station
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize
جابجا کردن قلب کردن
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfers
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
واگذار کردن نقل کردن انتقال
assign
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
انتقال دادن وواگذار کردن
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
migrating
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
سیر کردن انتقال یافتن
remise
انتقال دادن گذشت کردن
migrates
سیر کردن انتقال یافتن
migrate
سیر کردن انتقال یافتن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
lithiation transmetalation
انتقال فلز با لیتیم دار کردن
lomomote
جابجا شدن
revulsive
جابجا شونده
migrating
جابجا شدن
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
migrated
جابجا شدن
translocation
جابجا شدگی
dislocates
جابجا شدن
migrate
جابجا شدن
turnover
جابجا شدن
relocation
جابجا سازی
metastatic
جابجا شونده
disposition
جابجا شدن
autochthonous
جابجا نشده
displaceable
جابجا شونده
out of place
جابجا شده
transposable
جابجا شدنی
supplant
جابجا شدن
displacement
جابجا شدن
supplanted
جابجا شدن
dislocating
جابجا شدن
supplanting
جابجا شدن
floating
جابجا شده
dislocate
جابجا شدن
metastatic
جابجا شده
supplants
جابجا شدن
migrates
جابجا شدن
migratory
جابجا شونده
antihandling fuze
ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
transposable
قابل جابجا شدن
moving power
نیروی جابجا کننده
metastasis
جابجا شدن ناخوشی
serpiginous
دونده جابجا شونده
malposition
جابجا شدگی جنین
erratic block
بلوک جابجا شونده
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
revulsion
جابجا شدن درد ردع
conveys
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
displacement
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacing
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
displace
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces
جابجا شدن تغییر موضع دادن
changer
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
shifts
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
SDR
ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
secondary soil
خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
devolution
انتقال
metabasis
انتقال
transfers
انتقال
conductance
انتقال
transferring
انتقال
transmission line
خط انتقال
transportation
انتقال
translations
انتقال
shifted
انتقال
marque
انتقال
translation
انتقال
transter
انتقال
conveys
انتقال
conveying
انتقال
shifts
انتقال
conveyed
انتقال
transfer
انتقال
turn over
انتقال
assignment
انتقال
assignments
انتقال
conveyance
انتقال
transference
انتقال
conveyances
انتقال
convey
انتقال
shift
انتقال
bail arm
انتقال
mittimus
انتقال
migration
انتقال
conduction
انتقال
transfer check
انتقال
transfer line
خط انتقال
displacement
انتقال
line shaft
انتقال
downloading
انتقال
transition
انتقال
transitions
انتقال
transmissions
انتقال
transmission
انتقال
negotiations
انتقال
intuitions
انتقال
move
انتقال
transformation
انتقال
abaloenation
انتقال
intuition
انتقال
shift
انتقال
negotiation
انتقال
flippy
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
instrument of assignment
سند انتقال
negotiator
انتقال دهنده
protect a player
معاف از انتقال
alienates
انتقال دادن
gear
انتقال دادن
transferred
انتقال یافته
gradations
انتقال تدریجی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com