English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (16 milliseconds)
English Persian
unassisted انجام عمل بدون کمک
Search result with all words
manual انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
productive مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
operate نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operates نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
OS نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
demonstration نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
summaries انجام شده بدون تاخیر
summary انجام شده بدون تاخیر
demo نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
box وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
boxes وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
asynchronous انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
non destructive cursor مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
put the cart before the horse <idiom> انجام کارها بدون نظم
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
Other Matches
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
acheilous بدون لب
acheilos بدون لب
undoubted بدون شک
indubitable بدون شک
doubtlessly بدون شک
ex بدون
undoubtedly بدون شک
i'll warrant بدون شک
goalless بدون گل
sans بدون
and no mistake بدون شک
ex- بدون
not nearctic بدون
to a certainty بدون شک
wanting بدون
without بدون
unstressed بدون مد
obtrusively بدون حق
but بدون
bottomless بدون ته
unequivocally بدون ابهام
toeless بدون پنجه
termless بدون شرط
immusical بدون هماهنگی
unequivocal بدون ابهام
inapproachable بدون دسترسی
scoreless بدون امتیاز
wing it <idiom> بدون آمادگی
under one's own steam <idiom> بدون کمک
to be sure <idiom> مطمئنا ،بدون شک
unadvised بدون اطلاع
indistinctively بدون فرق
indolently بدون درد
terrorless بدون ترس
incommunicable بدون رابطه
without milk بدون شیر
searchless بدون جستجو
decaffeinated بدون کافئین
excluding meals بدون غذا
nothing if not <idiom> مطمئنا،بدون شک
guilelessly بدون تزویر
incognizant بدون شناسایی
stagnant بدون حرکت
in vain <idiom> بدون تفثیروموفقیت
glabrous بدون کرک
shockless بدون ضربه
unattended بدون متصدی
fruitlessly بدون نتیجه
endless بدون پایان
free trader بدون گمرک
free play بدون محدودیت
static بدون تحرک
free of tax بدون مالیات
frozen بدون ترقی
stemless بدون تنه
soilless بدون خاک
flavorless بدون مزه
free from slip بدون لغزش
stemless بدون ساقه
stateless بدون تابعیت
irresponsibly بدون حس مسئولیت
promptly بدون معطلی
freely بدون محدودیت
hands down بدون احتیاط
immethodical بدون اسلوب
holdless بدون گیره
tenantless بدون مستاجر
strikeless بدون ضربت
safely بدون خطر
shadeless بدون سایه
harmlessly بدون صدمه
unoccupied بدون مستاجر
free from backlash بدون لقی
unsigned بدون امضاء
warless بدون جنگ
unwary بدون نگرانی
voteless بدون رای
unpromising بدون امید
vibrationless بدون لرزه
sans ceremonie بدون تشریفات
pathless بدون جاده
valveless بدون سوپاپ
wayless بدون جاده
weanting بدون بی منهای
nonstop بدون توقف
nonsyllabic بدون هجایی
unmaned بدون سرنشین
unmannered بدون اداب
with in compass بدون مبالغه
on the square بدون کجی
unmennerly بدون اداب
sans recours بدون رجوع
vacant succession بدون جانشین
undoubted بدون تردید
untitled بدون سراغاز
untitled بدون عنوان
standstill بدون حرکت
seamless بدون درز
irrespective بدون مراعات
undeviating بدون تردیدرای
constantly بدون تغییر
unvalued بدون ارج
unvocal بدون موسیقی
prosaically بدون لطافت
quiescently بدون جنبش
exposed بدون پوشش
unceasing بدون وقفه
disposed بدون پوشش
run on بدون وقفه
recoilless بدون لنگر
indiscriminately بدون تمیز
without justification بدون مجوز
nonboresafe بدون ضامن
unconditional بدون قیدوشرط
irreflexive بدون واکنش
unmanned بدون سرنشین
intestate بدون وصیت
unexceptional بدون استثنا
smokeless بدون دود
irrespective of بدون ملاحظه
unaccompanied بدون همراه
inviscid بدون لزوجت
intolerantly بدون بردباری
unblushing بدون شرم
inelastic بدون کشش
ingenuously بدون تزویر
unprofitable بدون سود
aimlessly بدون مقصد
inofficial بدون اجازه
inoperculate بدون دریچه
undeviating بدون انحراف
faultless بدون خطا
faceless بدون ویژگی
non delay بدون تاخیر
unlined بدون پوشش
zero elasticity بدون کشش
workless بدون عمل
without recourse بدون رجوع
without recourse بدون حق مراجعه
unspotted بدون الودگی
unsprung بدون فنر
no doubt بدون تردید
consistently بدون تناقض
faceless بدون صورت
unfeigned بدون تصنع
cold turkey بدون آمادگی
backless بدون پشتی
unfinanced بدون پشتوانه
unfunded بدون سرمایه
unlined بدون استر
backless بدون پشت
unaligned بدون صف ارایی
degas بدون گازکردن
trouble-free <adj.> بدون دردسر
free from taxes <adj.> بدون مالیات
taxless <adj.> بدون مالیات
achromic بدون ترخیم
non-assessable <adj.> بدون مالیات
non-taxable <adj.> بدون مالیات
tax-exempt <adj.> بدون مالیات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com