Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
Other Matches
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
indefinable
غیر قابل تعریف
indefinably
غیر قابل تعریف
parameters
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameter
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
all points addressable mode
حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
de novo
مجددا
whatever
انچه
whatever
هر انچه
that which
انچه
reallocation
مجددا واگذار کردن
re claim
مجددا ادعا کردن
reprinting
مجددا بطبع رساندن
restated
مجددا بیان کردن
reprints
مجددا بطبع رساندن
restating
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
restate
مجددا بیان کردن
realigned
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
reprinted
مجددا بطبع رساندن
reprint
مجددا بطبع رساندن
reintegrate
مجددا برقرار کردن
realigns
مجددا متحد شدن
realign
مجددا متحد شدن
for a iknow
انچه من می دانم
what
هرچه انچه
i lent him what money i had
انچه پول ...
for aught i know
انچه من میدانم
so far as
تا ان اندازه که انچه
as far as in me lies
انچه از من بر می اید
oive such as you have
انچه که داریدبدهید
as far as i can see
انچه من می فهمم
as for as i know
انچه من میدانم
reconsider
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
مجددا درامری مطالعه کردن
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
reconsidering
مجددا درامری مطالعه کردن
retool
مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsidered
مجددا درامری مطالعه کردن
the needful
انچه باید کرد
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
penful
انچه در یک قلم جا گیرد
he did his level best
انچه از دستش برامدکرد
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
makefast
انچه قایق را به ان میبندند
more than needs
بیش از انچه بایسته
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
the requirements of the law
انچه درقانون قید شده
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
so far as i can guess
انچه من میتوانم حدس بزنم
my recollectio of it is
انچه من بیادمی اورم اینست
layered
انچه مربوط به لایه ها باشد
it purports that
انچه از این فهمیده میشوداین که .....
my sentiment toward him
انچه من راجع باواحساس میکنم
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
penny worth
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
whatsoe'er
هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that
انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
he undid what i had done
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
findings
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
what you see is what you get
انچه می بینید همان است که بدست می اورید
i speak under correction
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
whaterer
هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
finding
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
recompile
کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
halt
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halted
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
resets
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resumed
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reset
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reentry vehicle
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
resume
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
halts
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halt
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
extolment
تعریف
definitions
تعریف
definition
تعریف
quality
تعریف
descriptions
تعریف
cell definition
تعریف سل
portrayal
تعریف
explanations
تعریف
explanation
تعریف
circumscription
تعریف
portrayals
تعریف
compliments
تعریف
description
تعریف
compliment
تعریف
definiens
تعریف
complimented
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
complimenting
تعریف
qualities
تعریف
depictions
نگارش تعریف
article
حرف تعریف
articles
حرف تعریف
self aggrandizement
تعریف از خود
data definition
تعریف داده
recitations
تعریف موضوع
depiction
نگارش تعریف
contextual definition
تعریف ضمنی
praised
تعریف کردن
complimentary
تعریف امیز
the d. article
حرف تعریف
say a good word for
تعریف کردن
problem definition
تعریف مسئله
block definition
تعریف بلوک
nosography
تعریف امراض
to crack up
تعریف کردن
circular definition
تعریف دوری
definable
تعریف پذیر
emblazon
تعریف کردن
macro definition
درشت تعریف
recount
تعریف کردن
job definition
تعریف برنامه
traduce
تعریف کردن
exponents
تعریف کننده
unreel
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
define
تعریف کردن
praising
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
macro definition
تعریف ماکرو
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
praise
تعریف کردن
macro difinition
درشت تعریف
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
recounting
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
recounts
تعریف کردن
honorable
شایان تعریف
glorifying
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
field definition
تعریف فیلد
recitation
تعریف موضوع
extoll
تعریف کننده
extoller
تعریف کننده
anarthrous
بی حرف تعریف
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
operational definition
تعریف عملیاتی
compliments
تعریف کردن از
exponent
تعریف کننده
complimenting
تعریف کردن از
defining
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
undefined
تعریف نشده
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
whateer
هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
clear-cut
درست تعریف شده
data definition language
زبان تعریف داده ها
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
redefines
دوباره تعریف کردن
data definition statement
حکم تعریف داده ها
partially defined
پاره تعریف شده
redefined
دوباره تعریف کردن
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
redefining
دوباره تعریف کردن
dd statement
دستور تعریف داده
ddl
زبان تعریف داده
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
predefined
از پیش تعریف شده
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
definite a
The حرف تعریف چون
redefine
دوباره تعریف کردن
data description language
زبان تعریف داده
undefined entry
فقره تعریف نشده
undefined label
برچسب تعریف نشده
defined function
تابع تعریف شده
self flattering
تعریف کننده از خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com