Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
English
Persian
publicised
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicising
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizing
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
Other Matches
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
men of intellgence
دانشمندان مردم باطلاع
ballyhoo
اگهی پر سرو صدا کردن
to proclaim meetings
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
post
اگهی کردن اعلان کردن
post-
اگهی کردن اعلان کردن
posted
اگهی کردن اعلان کردن
posts
اگهی کردن اعلان کردن
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
put in
مداخله کردن رساندن
to work off
بفروش رساندن اب کردن
accomplishing
بانجام رساندن وفا کردن
injure
زخمی کردن ضرر رساندن
marring
زیان رساندن معیوب کردن
incommode
ازار رساندن گیج کردن
processes
بانجام رساندن تمام کردن
process
بانجام رساندن تمام کردن
accomplish
بانجام رساندن وفا کردن
accomplishes
بانجام رساندن وفا کردن
mar
زیان رساندن معیوب کردن
injures
زخمی کردن ضرر رساندن
impairing
زیان رساندن معیوب کردن
wind up
<idiom>
به پایان رساندن ،تسویه کردن
marred
زیان رساندن معیوب کردن
impaired
زیان رساندن معیوب کردن
injuring
زخمی کردن ضرر رساندن
impair
زیان رساندن معیوب کردن
impairs
زیان رساندن معیوب کردن
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
helps
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
helped
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
help
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
generalising
عمومی کردن
generalises
عمومی کردن
generalizing
عمومی کردن
secularised
عمومی کردن
secularizes
عمومی کردن
secularized
عمومی کردن
generalize
عمومی کردن
secularising
عمومی کردن
generalizes
عمومی کردن
secularize
عمومی کردن
secularises
عمومی کردن
generalised
عمومی کردن
secularizing
عمومی کردن
to vindicate a religion
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
ostracised
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizes
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracises
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing
با اراء عمومی تبعید کردن
to resort to referendum
بافکار عمومی مراجعه کردن
ostracize
با اراء عمومی تبعید کردن
to browse
بررسی عمومی کردن
[علوم کامپیوتر]
offending public decency
جریحه دار کردن عفت عمومی
demobilization
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
indiction
اگهی
advertisements
اگهی
announcement
اگهی
indigitation
اگهی
infore
اگهی به
affiche
اگهی
tickets
اگهی
announcements
اگهی
ticket
اگهی
caveat
اگهی
caveats
اگهی
acknowledgements
اگهی
acknowledgement
اگهی
proclamations
اگهی
proclamation
اگهی
posters
اگهی
poster
اگهی
noticing
اگهی
notice
اگهی
warning
اگهی
noticed
اگهی
acknowledgments
اگهی
Annunciation
اگهی
notices
اگهی
warnings
اگهی
warning order
دستور اگهی
advertisements
اگهی تبلیغاتی
fly bill
اگهی دستی
handbills
اگهی دستی
announce
اگهی دادن
announces
اگهی دادن
assertion
بیانیه اگهی
advertises
اگهی دادن
announced
اگهی دادن
advertisement
اگهی تبلیغاتی
informs
اگهی دادن
handbill
اگهی دستی
informing
اگهی دادن
ban
اگهی احضار
banning
اگهی احضار
play bill
اگهی نمایش
advertised
اگهی دادن
pin-ups
الصاق اگهی
pin-ups
چسبانیدن اگهی
previous notice
پیش اگهی
annunciate
اگهی دادن
announcing
اگهی دادن
pin-up
الصاق اگهی
pin-up
چسبانیدن اگهی
pin up
الصاق اگهی
pin up
چسبانیدن اگهی
bans
اگهی احضار
prognosis
پیش اگهی
forewarning
پیش اگهی
proclamation
اگهی دادن
prospectuses
خلاصه اگهی
notice to mariner
اگهی دریایی
prospectus
خلاصه اگهی
proclamations
اگهی دادن
obituary
اگهی در گذشت
obituaries
اگهی در گذشت
inform
اگهی دادن
advertize
اگهی دادن
billsticker
اگهی چسبان
gazette
اعلان و اگهی
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
flyers
اگهی روی کاغذکوچک
fliers
اگهی روی کاغذکوچک
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
prognostic tests
ازمونهای پیش اگهی
reclame
اگهی اغراق امیز
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
bulletins
اگهی نامه رسمی
bulletin
اگهی نامه رسمی
to paste up a playbill
اگهی نمایش بدیوارزدن
flyer
اگهی روی کاغذکوچک
flier
اگهی روی کاغذکوچک
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
three-day retreat
گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی
[برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
necrology
ثبت اموات اگهی فوت
exclaim
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaims
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaimed
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
exclaiming
بعموم اگهی دادن بانگ زدن
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
denationalization
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
fly sheet
اگهی ها واعلاناتی که روی کاغذ کوچک چاپ شده ودستی پخش میشود
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
conveying
رساندن
supplying
رساندن
conveys
رساندن
convey
رساندن
understands
رساندن
supply
رساندن
understand
رساندن
conveyed
رساندن
supplied
رساندن
imply
رساندن
implies
رساندن
brings
رساندن به
bringing
رساندن به
bring
رساندن به
implying
رساندن
intimating
مطلبی را رساندن
hand down
بتواتر رساندن
grig
ازار رساندن
terminate
بپایان رساندن
terminated
بپایان رساندن
ratifies
بتصویب رساندن
cause to sustain a loss
زیان رساندن به
maximization
بحداکثر رساندن
ratified
بتصویب رساندن
put inpractice
به انجام رساندن
ratify
بتصویب رساندن
utilizes
بمصرف رساندن
assassinated
به قتل رساندن
assassinates
بقتل رساندن
finalizing
بپایان رساندن
utilize
بمصرف رساندن
finalizes
بپایان رساندن
utilising
بمصرف رساندن
utilises
بمصرف رساندن
assassinated
بقتل رساندن
matures
بحدبلوغ رساندن
terminates
بپایان رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com