English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
base loading بارگیری انجام شده در پایگاه
Other Matches
preload loading بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
fullest انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
calculated فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
calculate فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
calculates فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
wet storage بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
search نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
back haul بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
combat loading بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
endurance loading بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
distributing سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distributes سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
aggregates تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
queried زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
roll back کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
queries زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
querying زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
query زبانی در سیستم مدیریت پایگاه داده ها که امکان جستجو و پرسش و پاسخ در پایگاه داده ها فراهم میکند
aggregate تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
station list فهرست قسمتهای پایگاه دفترچه راهنمای قسمتهای مختلف پایگاه
privacy قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
languages زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
sql زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
structuring زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structures زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
dense index اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده
querying زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
QBE زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
well deck پل بارگیری
charging بارگیری
shipping بارگیری
burdening بارگیری
material handling bridge پل بارگیری
stowage بارگیری
loading bridge پل بارگیری
loading بارگیری
load بارگیری کردن
pallet کفه بارگیری
load بارگیری مهمات
bucket charging بارگیری با سطل
plimsol mark مارک بارگیری
bulk loading بارگیری در مخازن
embarkation area محوطه بارگیری
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
line charging capacity فرفیت بارگیری خط
embarkation table جدول بارگیری
download بارگیری پایین
carburizing pot فرف بارگیری
Loading and unloading. بارگیری وتخلیه
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
loading فرفیت بارگیری
aprons محوطه بارگیری
charging wharf اسکله بارگیری
loading bucket سطل بارگیری
apron محوطه بارگیری
stowage بارگیری و باراندازی
commercial loading بارگیری تجارتی
charging crane جرثقیل بارگیری
charging car واگن بارگیری
deadweight تناژ بارگیری
charging berth اسکله بارگیری
cargo net تور بارگیری
well deck عرشه بارگیری
loading chart جدول بارگیری
load factor ضریب بارگیری
pack saddle زین بارگیری
pallete کفه بارگیری
loading table جدول بارگیری
loading station ایستگاه بارگیری
stow بارگیری کردن
loading time زمان بارگیری
stowed بارگیری کردن
ammunition loading line خط بارگیری مهمات
magnetic loading بارگیری مغناطیسی
quays سکوی بارگیری
loading apron نوار بارگیری
load lines علایم بارگیری
loading diagram دیاگرام بارگیری
loading facilities وسایل بارگیری
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
on berth ناوحاضربه بارگیری
loads بارگیری مهمات
line charging current جریان بارگیری خط
stowing بارگیری کردن
point of loading نقطه بارگیری
plimsol mark علایم بارگیری
pallets کفه بارگیری
loads فرفیت بارگیری
loads بارگیری کردن
loading site محل بارگیری
loading point نقطه بارگیری
frequency loading بارگیری فرکانسی
loading rack سکوی بارگیری
loading scale مقیاس بارگیری
quay سکوی بارگیری
loading site سکوی بارگیری
stows بارگیری کردن
load فرفیت بارگیری
pre loading بارگیری اولیه
pick up and delivery بارگیری و تحویل
laden بارگیری شده
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
tactical loading بارگیری رزمی یا جنگی
embarkation table جدول قابلیت بارگیری
stevedore بارگیری وباراندازی کردن
stevedores بارگیری وباراندازی کردن
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
loading list لیست بارگیری خودرو
charging side محل بارگیری کوره
loading بارگیری مهمات درهواپیما
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
ingot charging crane جراثقال بارگیری شمش
initial program load بارگیری برنامه اغازی
loading space فضای قابل بارگیری
loading chart طرح بارگیری هواپیما
horizontal loading بارگیری افقی کشتیها
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
bulk loading بارگیری مخزن به طور یک جا
cargo port دریچه بارگیری ناو
cargo plan طرح بارگیری ناو
loading plan طرح بارگیری خودرو
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
shiping agent کارگزار بارگیری کشتی
bulk load method روش بارگیری با بارقوال
staging unit یکان بارگیری کننده
stevedore متصدی بارگیری و حمل و نقل
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
loading ramp راهروی شیب دار بارگیری
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
reloadable control storage انباره با کنترل بارگیری مجدد
fio بدون هزینه تخلیه و بارگیری
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
drayage هزینه بارگیری وبار اندازی
railway end پل سکوی بارگیری راه اهن
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
laydays ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lading بارگیری عمل بار کردن
mutilation table جدول راهنمای بارگیری خودروها
lay day ایام بارگیری و باراندازی کشتی
p&d delivery and up pick بارگیری و تحویل
lay day روز بارگیری وباراندازی کشتی
palletetisation درکفه بارگیری قرار دادن
lighterage هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
port شراب شیرین بارگیری کردن
stevedore متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedores متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedores متصدی بارگیری و حمل و نقل
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
capacity load حداکثر فرفیت بارگیری ناو
bridge plate پل بین سکوی بارگیری وخودرو
bulk load method روش استفاده از بارگیری قوال
accessorial services خدمات بارگیری و تخلیه بار
drayage چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
mutilation table جدول بارگیری پیش بینی شده
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
portcall درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
portcapacity فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
entrucking table جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com