Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (39 milliseconds)
English
Persian
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
interrogated
تحقیق کردن باز جویی کردن
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
interrogates
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogate
تحقیق کردن باز جویی کردن
interrogating
تحقیق کردن باز جویی کردن
check up
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
scrounging
صرفه جویی کردن
blame
عیب جویی کردن از
save
صرفه جویی کردن
blamed
عیب جویی کردن از
scrounges
صرفه جویی کردن
blames
عیب جویی کردن از
blaming
عیب جویی کردن از
scrounged
صرفه جویی کردن
impugns
عیب جویی کردن
revenge
کینه جویی کردن
saved
صرفه جویی کردن
cavilled
عیب جویی کردن
avenged
کینه جویی کردن
domineer
سلطه جویی کردن
carp
عیب جویی کردن
avenging
کینه جویی کردن
cavils
عیب جویی کردن
avenges
کینه جویی کردن
cut corners
<idiom>
صرفه جویی کردن
to seek adventures
مخاطره جویی کردن
cavil
عیب جویی کردن
caviled
عیب جویی کردن
caviling
عیب جویی کردن
to seek a remedy for something
چاره جویی کردن
To seak a remedy.
چاره جویی کردن
wrathful
کینه جویی کردن
to pull to pieces
عیب جویی کردن از
avenge
کینه جویی کردن
revenged
کینه جویی کردن
impugning
عیب جویی کردن
economized
صرفه جویی کردن
impugn
عیب جویی کردن
vituperate
عیب جویی کردن
reproaching
عیب جویی کردن از
saves
صرفه جویی کردن
economising
صرفه جویی کردن
reproaches
عیب جویی کردن از
economises
صرفه جویی کردن
reproached
عیب جویی کردن از
economised
صرفه جویی کردن
economizes
صرفه جویی کردن
revenging
کینه جویی کردن
impugned
عیب جویی کردن
to pick on
عیب جویی کردن از
scrounge
صرفه جویی کردن
reproach
عیب جویی کردن از
revenges
کینه جویی کردن
economize
صرفه جویی کردن
supervised
برنگری کردن رسیدگی کردن
minding
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising
برنگری کردن رسیدگی کردن
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervises
برنگری کردن رسیدگی کردن
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
indagate
تجسس کردن رسیدگی کردن
minds
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervise
برنگری کردن رسیدگی کردن
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
to tick somebody off
[British E]
از کسی عیب جویی کردن
queried
تحقیق و باز جویی کردن
queries
تحقیق و باز جویی کردن
querying
تحقیق و باز جویی کردن
query
تحقیق و باز جویی کردن
to chide somebody
از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off
از کسی عیب جویی کردن
to take vengeance on a person
از کسی کینه جویی کردن
to cut up rough
کینه جویی یا کج خویی کردن
tries
رسیدگی کردن
investigating
رسیدگی کردن
to look in to
رسیدگی کردن
examine
رسیدگی کردن
to llok
رسیدگی کردن
investigates
رسیدگی کردن
examined
رسیدگی کردن
examined
با into رسیدگی کردن
verifying
رسیدگی کردن
auditing
رسیدگی کردن
investigate
رسیدگی کردن
try
رسیدگی کردن
examine
با into رسیدگی کردن
audit
رسیدگی کردن
audited
رسیدگی کردن
look into
رسیدگی کردن
investigated
رسیدگی کردن
examines
رسیدگی کردن
verified
رسیدگی کردن
consider
رسیدگی کردن
inspecting
رسیدگی کردن
considers
رسیدگی کردن
inspected
رسیدگی کردن
attend
رسیدگی کردن
attends
رسیدگی کردن
deal with
رسیدگی کردن
verifies
رسیدگی کردن
inspect
رسیدگی کردن
attending
رسیدگی کردن
to go into
رسیدگی کردن
to see to
رسیدگی کردن
examining
رسیدگی کردن
go into
رسیدگی کردن
to do for
رسیدگی کردن به
examining
با into رسیدگی کردن
inspects
رسیدگی کردن
verify
رسیدگی کردن
audits
رسیدگی کردن
examines
با into رسیدگی کردن
to see about
رسیدگی کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
attend
توجه یا رسیدگی کردن
audited
ممیزی رسیدگی کردن
audit
ممیزی رسیدگی کردن
audits
ممیزی رسیدگی کردن
attends
توجه یا رسیدگی کردن
auditing
ممیزی رسیدگی کردن
attending
توجه یا رسیدگی کردن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
think over
<idiom>
با دقت رسیدگی کردن
look into
<idiom>
رسیدگی یا وارسی کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go into the matter
به این مطلب رسیدگی کردن
to go to
رسیدگی کردن انجام دادن
cut both ways
<idiom>
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
hedonism
لذت جویی
cavils
عیب جویی
cavilled
عیب جویی
currishness
ستیزه جویی
incalescence
گرما جویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com