English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
yaght club باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
Other Matches
dinghies قایق تفریحی
cabin cruisers قایق تفریحی
dinghy قایق تفریحی
cabin cruiser قایق تفریحی
yachting مسافرت با قایق تفریحی
day sailer قایق بادبانی تفریحی
keelboat قایق تفریحی لنگردار
scow وته پهن قایق تفریحی
powerboats قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
powerboat قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
powerboat racing مسابقه با قایق موتوری
motorboat racing مسابقه با قایق موتوری
cigarrette قایق مسابقه بزرگ موتوری
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
iceboat قایق مخصوص مسابقه روی یخ
to go clubbing به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
quarter یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
predicted log racing مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
round robin انجام مسابقه بنوبت
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
wand shoot مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
sneakbox قایق ته پهن برای شکارمرغابی
When is there a ferry to ...? چه وقت قایق برای ... هست؟
sneakboat قایق ته پهن برای شکارمرغابی
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
running مناسب برای مسابقه دو
life raft قایق چوبی [برای نجات غریق]
laughter مسابقه اسان برای بردن
genoa بادبان عریض برای مسابقه
ballast فلز سنگین کف قایق برای حفظ تعادل
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
sportfisherman قایق موتوری بزرگ برای ماهیگیری دورازساحل
burdended فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
bailer سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
little brown jug مسابقه یک مایلی برای اسبهای 3 سالهUrsa
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
free handicap مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
chain plate صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
bollard تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
bollards تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
painter طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
hike out خم شدن یا اویختن به لبه قایق برای ایجاد تعادل
daggerboard تیر یا صفحه متحرک ته قایق برای حفظ تعادل
painters طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
prepares تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
prepare تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
preparing تغییردادن وضع اتومبیل معمولی برای مسابقه
marlinespike وسیله نوک تیزی برای جداکردن رشتههای طناب قایق
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
blocked یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
guns اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
block یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
time fire مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
gun اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
solocross مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
check point نقطهای است برای زمانگیری قسمتی از مسابقه اتومبیلرانی
majority of the members اکثریت اعضا
parquet دادسرا و اعضا ان
matricula صورت اعضا
mooring penant طناب کوتاه وصل به گوی شناور برای بستن قایق به ساحل
for doing it برای انجام ان
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
stocker اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
experimental free handicap دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
winter book تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
standard bred اسب امریکایی پرورش یافته برای مسابقه سرعت واستقامت
element اعضا [مجموعه] [ریاضی]
traveler میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
fly casting مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
handicap مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
trapoze سیم وصل به بالای دکل وکمربند سرنشین قایق برای فشار به سمت باد
starting fee مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
bracket رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
underdistance روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
demanded تقاضا برای انجام چیزی
demand تقاضا برای انجام چیزی
undertaken توافق برای انجام کاری
demands تقاضا برای انجام چیزی
mission essential ضروری برای انجام ماموریت
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
undertake توافق برای انجام کاری
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
bar توقف کسی برای انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
do one's thing <idiom> انجام کار پر لذت برای شخص
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
technique روش با مهارت برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
helps روش آسانتر برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
help روش آسانتر برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have done برای کسی [دیگر] انجام دادن
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
prone سرازیر مستعد برای انجام کار
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
arithmetic توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
process انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
macro تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
computing میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
metacompilation کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
go in for <idiom> شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com