Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
English
Persian
to work with a will
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
Other Matches
inactivate
بی کارکردن
goes
کارکردن
to pull together
با هم کارکردن
go
کارکردن
acted
کارکردن
worked
کارکردن
work
کارکردن
act
کارکردن
slaves
سخت کارکردن
overworked
زیاد کارکردن
overwork
زیاد کارکردن
fags
سخت کارکردن
overlabour
زیاد کارکردن
operation
کارکردن با یک وسیله
run
کارکردن موتور
overworking
زیاد کارکردن
runs
کارکردن موتور
collaborate
باهم کارکردن
collaborated
باهم کارکردن
collaborates
باهم کارکردن
collaborating
باهم کارکردن
cooperate
باهم کارکردن
counterwork
برخلاف کارکردن
cowork
باهم کارکردن
overworks
زیاد کارکردن
fag
سخت کارکردن
upped
اجرا یا کارکردن
upping
اجرا یا کارکردن
slave
سخت کارکردن
slaved
سخت کارکردن
slaving
سخت کارکردن
up
اجرا یا کارکردن
speeding
سریع کارکردن
to paddle one's own canoe
مسقلانه کارکردن
speed
سریع کارکردن
to pull a lone oar
تنها کارکردن
to work cheap
بامزدکم کارکردن
toa for a job or position
درخواست کارکردن
to work together
باهم کارکردن
to act jointly
باهم کارکردن
speeds
سریع کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
qualified for work
شایسته یاقابل کارکردن
do the trick
<idiom>
خیلی خوب کارکردن
geologize
در زمین شناسی کارکردن
fit to work
شایسته یاقابل کارکردن
knuckle down
<idiom>
مشتاقانه شروع به کارکردن
fit to work
اماده برای کارکردن
dejecta
کارکردن مزاج مریض
to act independently of others
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
gears
کردن اماده کارکردن
refitting
دوباره اماده کارکردن
refitted
دوباره اماده کارکردن
passage
رویداد کارکردن مزاج
automation
بطور خودکار کارکردن
passages
رویداد کارکردن مزاج
function
عمل کردن کارکردن
moonlight
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting
بطور قاچاقی کارکردن
moonlights
بطور قاچاقی کارکردن
functions
عمل کردن کارکردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
functioned
عمل کردن کارکردن
drudge
جان کندن بیمیلانه کارکردن
grind
اسیاب شدن سخت کارکردن
grinds
اسیاب شدن سخت کارکردن
labourvi
رنج بردن سخت کارکردن
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
frob
کارکردن با دسته فرمان وماوس
to work it
<idiom>
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
To work like a beaver .
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
telecommuting
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
drudges
جان کندن بیمیلانه کارکردن
to do a lesson
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burns
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
To regain consciousness. to come to.
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
serial
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
specification
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serials
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
wet weight
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
faults
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
fault
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
compatibility
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
error
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors
خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
With alacrity and enthusiasm.
با شوق وذوق
heart and hand
باشوق وذوق
readily
بامیل
with a
بامیل ورغبت
to drink in
بامیل تلقی کردن یاگوش دادن
crochet
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crocheting
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crochets
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crocheted
بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com