English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
state bank بانک دولتی
Other Matches
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
rediscount rate نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
the funds قرضه دولتی سهام وام دولتی
giros روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
states دولتی
belonging to the state <adj.> دولتی
governmental دولتی
state دولتی
state- دولتی
governmental <adj.> دولتی
national [state, federal state] <adj.> دولتی
stating دولتی
stated دولتی
government-run [television, newspaper etc.] <adj.> دولتی
state enterprise بنگاه دولتی
state enterprise مالکیت دولتی
public sector بخش دولتی
quasi public نیمه دولتی
public ownership خالصه دولتی
public ship ناو دولتی
public service استخدام دولتی
public domain مالکیت دولتی
state college دانشکده دولتی
public schools مدارس دولتی
the funds وام دولتی
state university دانشگاه دولتی
state socialism سوسیالیسم دولتی
state prison زندان دولتی
public domain خالصه دولتی
state ownership مالکیت دولتی
government office اداره دولتی
public ownership مالکیت دولتی
public ownership مالکیت دولتی
public monopoly انحصار دولتی
state دولتی حالت
government owned industries صنایع دولتی
government control نظارت دولتی
government control کنترل دولتی
civil servants مستخدم دولتی
government departments دوایر دولتی
public servants مامورین دولتی
government officials مامورین دولتی
privates غیر دولتی
private غیر دولتی
stating دولتی حالت
civil servant مستخدم دولتی
states دولتی حالت
stated دولتی حالت
state- دولتی حالت
government property مال دولتی
government regulation مقررات دولتی
public institutions نهادهای دولتی
economic unit موسسه دولتی و ...
civil services خدمات دولتی
public domain خالصه دولتی
public assistance کمکهای دولتی
political circles دوایر دولتی
debenture حواله دولتی
nationalized industries صنایع دولتی
government sector بخش دولتی
etatism سوسیالیزم دولتی
bill of oredit اوراق قرضه دولتی
privatises غیر دولتی کردن
privatising غیر دولتی کردن
privatization غیر دولتی کردن
privatize غیر دولتی کردن
privatized غیر دولتی کردن
state planning برنامه ریزی دولتی
government bonds اوراق قرضه دولتی
government broadcasting پخش برنامههای دولتی
the king in council شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
lycee l دبیرستان دولتی درفرانسه
quasi public company شرکت نیمه دولتی
order in council تصویب نامه دولتی
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
privatizes غیر دولتی کردن
privatizing غیر دولتی کردن
arms نشان دولتی نیرو
bureaucracies مجموع گماشتگان دولتی
bureaucracy مجموع گماشتگان دولتی
privatised غیر دولتی کردن
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
grants کمک دولتی اعانه
granted کمک دولتی اعانه
grant کمک دولتی اعانه
government securities اوراق بهادار دولتی
The corruption in government offices . فساد دردستگاههای دولتی
bank بانک
check چک بانک
checked چک بانک
checks چک بانک
banks بانک
fund holder دارنده سهام قرضه دولتی
iranian state railways راه اهن دولتی ایران
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
fund تنخواه قرضه دولتی سهام
funded تنخواه قرضه دولتی سهام
security گرو سهام قرضه دولتی
dole کمک هزینه دولتی به بیکاران
loan bank بانک وامی
banker بانک دار
loan bank بانک استقراضی
intermediary bank بانک میانجی
memory bank بانک حافظه
monopoly bank بانک انحصاری
remitting bank بانک واگذارنده
saving bank بانک پس انداز
shroff بانک دار
state bank بانک استان
world bank بانک جهانی
piggy bank <idiom> بانک کوچک
mortgage bank بانک رهنی
national bank بانک ملی
bank بانک ضرابخانه
bank of deposit بانک پس انداز
bank failures ورشکستگی بانک
clearing banks بانک پس انداز
bank bill برات بانک
clearing bank بانک پس انداز
data bank بانک اطلاعات
bankbill برات بانک
bankbook کتابچه بانک
bankroll سرمایه بانک
bank stock سهام بانک
bank overdraft بدهی به بانک
bankers بانک دار
central bank بانک مرکزی
development bank بانک توسعه
bank در بانک گذاشتن
bank asset دارائی بانک
merchant bank بانک بازرگانی
bank rate نرخ بانک
data bank بانک اطلاعاتی
data banks بانک اطلاعاتی
data banks بانک اطلاعات
data banks بانک داده ها
data bank بانک داده ها
merchant banks بانک بازرگانی
germplasm bank بانک گونه ها
banks بانک ضرابخانه
banks در بانک گذاشتن
authorized bank بانک مجاز
public ship کشتی حمل و نقل و مسافربر دولتی
bankable قابل پذیرش در بانک
bankable نقد شدنی در بانک
to pay in بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank پول در بانک گذاشتن
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
advising bank بانک ابلاغ کننده
accepting bank بانک قبول کننده
deposit به حساب بانک گذاشتن
bank of issue بانک ناشر اسکناس
accepting bank بانک قبولی نویس
bank balance sheet تراز نامه بانک
croupier کمک صاحب بانک
negotiating bank بانک معامله کننده
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
issuing bank بانک صادر کننده
approved bank بانک تایید شده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
export import bank بانک صادرات واردات
paying bank بانک پرداخت کننده
account حساب داشتن در بانک
croupiers کمک صاحب بانک
drawen on the national bank عهده بانک ملی
deposits به حساب بانک گذاشتن
collecting bank بانک وصول کننده
presenting bank بانک ارائه کننده
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
confirming bank بانک تائید کننده
floater گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
barratry خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
emissions انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
welfare state دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
The subsidy will be phased out next year. یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
emission انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
blood bank بانک جمع اوری خون
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
blood banks بانک جمع اوری خون
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
bank for international settlements بانک پرداختهای بین المللی
opening bank بانک باز کننده اعتبار
bankbook دفترحساب بانک دفترچه بانکی
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com