English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
English Persian
mail باپست فرستادن
mails باپست فرستادن
Other Matches
by next mail باپست اینده
mailable قابل ارسال باپست
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
consigns فرستادن
to send back پس فرستادن
send in فرستادن
send out فرستادن
consign فرستادن
send round فرستادن
to a. letter فرستادن
consigned فرستادن
consigning فرستادن
send back پس فرستادن
sends فرستادن
sending فرستادن
send فرستادن
remitting فرستادن
remitted فرستادن
remits فرستادن
remit فرستادن
despatch فرستادن
dispateh فرستادن
to send off فرستادن
dispatch فرستادن
despatched فرستادن
despatches فرستادن
give off <idiom> فرستادن
despatching فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
to send off فرستادن
dispatched فرستادن
dispatches فرستادن
packs فرستادن
hand over فرستادن
pack فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
pulsing فرستادن موج
to send down rain باران فرستادن
missend اشتباها فرستادن
consignments امانت فرستادن
consignment امانت فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
missions بماموریت فرستادن
mission بماموریت فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
remittance فرستادن پول
delegating به نمایندگی فرستادن
jamming پارازیت فرستادن
issue نشریه فرستادن
returned پس فرستادن عودت
forwarded فرستادن رساندن
returning پس فرستادن عودت
forward فرستادن رساندن
to send a message پیام فرستادن
issues نشریه فرستادن
returns پس فرستادن عودت
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
remittances فرستادن پول
retransmit دوباره فرستادن
return پس فرستادن عودت
send up بزندان فرستادن
issued نشریه فرستادن
send on جداگانه فرستادن
send-up بزندان فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
radios پیام رادیویی فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
fade کج فرستادن گوی گلف
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
fades کج فرستادن گوی گلف
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
to send for a person عقب کسی فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
dispatch روانه کردن فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
delivers فرستادن توپ به هدف
dispatched روانه کردن فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
dispatches روانه کردن فرستادن
dispatches عزیمت فرستادن پیام
refer فرستادن بازگشت دادن
referred فرستادن بازگشت دادن
refers فرستادن بازگشت دادن
despatches روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatched روانه کردن فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
deliver فرستادن توپ به هدف
school بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remitting وجه فرستادن ارسال وجه
remit وجه فرستادن ارسال وجه
remits وجه فرستادن ارسال وجه
remitted وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com