English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
Other Matches
accredits استوارنامه دادن
accredit استوارنامه دادن
accrediting استوارنامه دادن
accredits اعتبارنامه دادن
accredit اعتبارنامه دادن
accrediting اعتبارنامه دادن
refer فرستادن بازگشت دادن
referred فرستادن بازگشت دادن
refers فرستادن بازگشت دادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
school بمدرسه فرستادن درس دادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
credentials استوارنامه
presentation of credentials تقدیم استوارنامه
letter of credit اعتبارنامه
letter of credence اعتبارنامه
credentials اعتبارنامه
accredited دارای اعتبارنامه
packs فرستادن
consigned فرستادن
consigning فرستادن
sends فرستادن
give off <idiom> فرستادن
consigns فرستادن
pack فرستادن
consign فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
remit فرستادن
remits فرستادن
remitted فرستادن
to send off فرستادن
remitting فرستادن
send round فرستادن
dispateh فرستادن
despatch فرستادن
dispatches فرستادن
send in فرستادن
to send off فرستادن
send out فرستادن
despatches فرستادن
hand over فرستادن
to send back پس فرستادن
send back پس فرستادن
to a. letter فرستادن
despatching فرستادن
dispatched فرستادن
dispatch فرستادن
despatched فرستادن
sending فرستادن
send فرستادن
return پس فرستادن عودت
retransmit دوباره فرستادن
missend اشتباها فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
returning پس فرستادن عودت
call for some one پی کسی فرستادن
returns پس فرستادن عودت
to call for anyone پی کسی فرستادن
returned پس فرستادن عودت
imparadise به بهشت فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
to send for a person بی کسی فرستادن
to send down rain باران فرستادن
to send a message پیام فرستادن
send on جداگانه فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
issued نشریه فرستادن
mail باپست فرستادن
remittance فرستادن پول
delegate به نمایندگی فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
issue نشریه فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
consignments امانت فرستادن
remittances فرستادن پول
consignment امانت فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
missions بماموریت فرستادن
issues نشریه فرستادن
mission بماموریت فرستادن
mails باپست فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
send-up بزندان فرستادن
forward فرستادن رساندن
pulsing فرستادن موج
jamming پارازیت فرستادن
send up بزندان فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
dispatched عزیمت فرستادن پیام
despatches روانه کردن فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
re export دوباره بیرون فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
dispatches عزیمت فرستادن پیام
dispatch روانه کردن فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatches روانه کردن فرستادن
despatching عزیمت فرستادن پیام
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
radioed پیام رادیویی فرستادن
radioing پیام رادیویی فرستادن
radios پیام رادیویی فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
fades کج فرستادن گوی گلف
to send for a person عقب کسی فرستادن
radio پیام رادیویی فرستادن
fade کج فرستادن گوی گلف
afforce نیروی کمکی فرستادن به
circularize پرسش نامه فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
delivers فرستادن توپ به هدف
deliver فرستادن توپ به هدف
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
placing پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
places پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
flooded بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
floods بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
remitted وجه فرستادن ارسال وجه
remitting وجه فرستادن ارسال وجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com