Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
Other Matches
enterprise
مبادرت بکاری کردن
to put ones hand to anything
بکاری مبادرت کردن
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
enterprises
مبادرت بکاری کردن
fall to
بکاری مبادرت کردن
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
to set about
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
competed
تلاش و جدیت کردن
competes
تلاش و جدیت کردن
compete
تلاش و جدیت کردن
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
to youse to a
تحریک بکاری کردن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
attacked
مبادرت کردن به
attack
مبادرت کردن به
attacks
مبادرت کردن به
emprize
مبادرت کردن
to set on
مبادرت کردن به
aggress
مبادرت کردن
to betake oneself
مبادرت کردن
to a. oneself
مبادرت کردن
adventures
باتهور مبادرت کردن
adventure
باتهور مبادرت کردن
venture
اقدام یا مبادرت کردن به
ventured
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
اقدام یا مبادرت کردن به
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
dared
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
attacked
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempted
قصد کردن مبادرت کردن به
attacks
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempts
قصد کردن مبادرت کردن به
attempt
قصد کردن مبادرت کردن به
attack
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempting
قصد کردن مبادرت کردن به
competency
جدیت
earnestness
جدیت
actions
جدیت
enthusiasm
جدیت
action
جدیت
intentness
جدیت
enthusiasms
جدیت
seriousness
جدیت
gravity
جدیت
activeness
جدیت
accredits
اطمینان کردن
confides
اطمینان کردن
accrediting
اطمینان کردن
confided
اطمینان کردن
accredit
اطمینان کردن
confide
اطمینان کردن
acting
بازیگری جدیت
impressment
جدیت حرارت
competence
روح تلاش جدیت
wickedness
نا بکاری
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
avouch
اقرار کردن اطمینان دادن
vouch
اطمینان دادن تایید کردن
sink one's teeth into
<idiom>
با جدیت دنبال کاری رفتن
pitch in
با سعی و جدیت شروع بکارکردن
To get on with a job.
بکاری پرداختن
someone to rely on
به کسی اطمینان کردن
[اتکا کردن]
controls
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
dday
روز شروع بکاری
to offer at any thing
دست بکاری زدن
to put ones hand to anything
دست بکاری زدن
to turn to
دست بکاری گرفتن
bide
بکاری ادامه دادن
to start doing something
دست بکاری زدن
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
o quake at work and sweet at meals.
<proverb>
به وقت کار,جدیت ,بهنگام غذا,رئوفت.
swear in
بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
jumping off place
شروع بکاری نقطه عزیمت
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
venture
مبادرت ریسک
ventured
مبادرت ریسک
venturing
مبادرت ریسک
ventures
مبادرت ریسک
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
coddling
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddled
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle
بادقت زیاد بکاری دست زدن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
coddles
بادقت زیاد بکاری دست زدن
he proceeded to investigate it
بتحقیق ان مبادرت نمود
betook
دست زده مبادرت کرده
self slayer
مبادرت کننده بخود کشی
mutual funds
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual fund
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
self-
برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
sureties
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
confidences
اطمینان
confidence
اطمینان
instable
بی اطمینان
trustingly
با اطمینان
security
اطمینان
assuredness
اطمینان
assurances
اطمینان
certes
اطمینان
fideism
اطمینان
safety
اطمینان
trust
اطمینان
surety
اطمینان
trusted
اطمینان
certainties
اطمینان
affiance
اطمینان
trusts
اطمینان
certitude
اطمینان
certainty
اطمینان
assurance
اطمینان
coefficient of safety
ضریب اطمینان
coniviction
عقیده اطمینان
fire escape
پلکان اطمینان
uncertainties
عدم اطمینان
dependability
قابلیت اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
confidence limits
حدود اطمینان
reliability
قابل اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
interval confidence
دامنه اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
insurance stockage
ذخیره اطمینان
reliability
قابلیت اطمینان
confidence level
درجه اطمینان
overconfidence
اطمینان بیش از حد
safety-valves
دریچه اطمینان
assuror
اطمینان دهنده
safety-valve
دریچه اطمینان
dependable
قابلیت اطمینان
assurance factor
ضریب اطمینان
assurer
اطمینان دهنده
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidingly
از روی اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
safety belts
کمربند اطمینان
failure safety
قابلیت اطمینان
liable
قابل اطمینان
assurable
قابل اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
quality assurance
اطمینان از کیفیت
reassurance
اطمینان افرینی
reliable
قابل اطمینان
valid
قابل اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
play up
اطمینان دادن به
unreliability
عدم اطمینان
solids
قابل اطمینان
unpromising
غیرقابل اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
sicker
قابل اطمینان
trustful
معتمد اطمینان
uncertainty
عدم اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
assure
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
fiducial interval
فاصله اطمینان
reassurances
اطمینان مجدد
reassurances
اطمینان افرینی
i'll warrant
اطمینان میدهم
factor of safety
عامل اطمینان
solid
قابل اطمینان
factor of safety
ضریب اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
reputable
قابل اطمینان
assuring
اطمینان دادن
level of confidence
سطح اطمینان
ensured
اطمینان یافتن
limits of confidence
حدود اطمینان
safety glass
شیشه اطمینان
safety hook
قلاب اطمینان
ensure
اطمینان یافتن
aplomb
اطمینان بخود
trusty
اطمینان بخش
safety belt
کمربند اطمینان
ensures
اطمینان یافتن
safety lamp
چراغ اطمینان
truster
اطمینان کننده
insures
اطمینان یافتن
safety plug
پولک اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com