Dictiornary-Farsi | با نداشتن نیرو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
powerlessly	با نداشتن نیرو


Other Matches

service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
lackvt	نداشتن
lack	نداشتن
lacked	نداشتن
lacks	نداشتن
want	نداشتن
wanted	نداشتن
freedom from evil record	نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom>	آه دربساط نداشتن
to sit out	شرکت نداشتن در
sit out	شرکت نداشتن در
misses	نداشتن فاقدبودن
miss	نداشتن فاقدبودن
To know no bounds.	حد وحصر نداشتن
to be in the wrong	حق نداشتن زورگفتن
errorless	نداشتن خطا
clean record	نداشتن پیشینه بد
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
dislike	دوست نداشتن
disinterest	علاقه نداشتن
to be at a loss for an answer	پاسخی نداشتن
missed	نداشتن فاقدبودن
disliked	دوست نداشتن
distrusting	سوء فن اعتماد نداشتن
to get the key of the street	جای شب ماندن نداشتن
to foel	حال درستی نداشتن
distrusts	سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted	سوء فن اعتماد نداشتن
disconnection	قطع نداشتن رابطه
inapprehension	نداشتن بیم یا نگرانی
distrust	سوء فن اعتماد نداشتن
intestacy	نداشتن وصیت نامه
inertness	نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
diffidently	با نداشتن اعتماد بخود
inefficiently	با نداشتن قابلیت بیفایده
to make no doubt	مطمئن بودن شک نداشتن
to paddle one's own canoe	کار بکسی نداشتن
thriftessness	نداشتن عقل معاش
not a leg to stand on <idiom>	مدرک کافی نداشتن
make no bones about something <idiom>	هیچ رازی نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything]	اصلا اشتها نداشتن
not have a penny to one's name <idiom>	آهی در بساط نداشتن
out of step <idiom>	هم آهنگ وتوازن نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom>	دیناری در بساط نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea.	راه پس وپیش نداشتن
out of favor with someone <idiom>	حسن نیت نداشتن
want	نیازمند بودن به نداشتن
wanted	نیازمند بودن به نداشتن
not have a bean <idiom>	حتی یک شاهی هم پول نداشتن
loses	نداشتن چیزی دیگر پس از این
to dislike somebody [something]	دوست نداشتن کسی [چیزی]
lose	نداشتن چیزی دیگر پس از این
(can't) stand <idiom>	تحمل نکردن،دوست نداشتن
out of tune <idiom>	باهم خوب وسازش نداشتن
to play a poor game	ناشی بودن مهارت نداشتن
strapped for cash <idiom>	هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark <idiom>	هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to act independently of others	کاری به کار دیگران نداشتن
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
Nothing to declare	همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to have no prospects	هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
caught short <idiom>	پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about	سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to be a dead duck	امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
Beats me! <idiom>	من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom>	احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me there! <idiom>	من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped. <idiom>	من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
bye	صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes	صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkover	برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers	برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
powering	نیرو
vis	نیرو
vim	نیرو
vigor	نیرو
troop carrier	نیرو بر
tonus	نیرو
thrust	نیرو
thrusting	نیرو
powers	نیرو
zip	نیرو
zipped	نیرو
pep	نیرو
zipping	نیرو
zips	نیرو
PR	نیرو
high-powered	پر نیرو
thrusts	نیرو
vigour	نیرو
tucking	نیرو
tucks	نیرو
line of force	خط نیرو
life blood	نیرو
letter of attorney	نیرو
material	نیرو
materials	نیرو
fibreless	بی نیرو
equipotential	هم نیرو
tuck	نیرو
energy	نیرو
sinewless	بی نیرو
sapless	بی نیرو
puissance	نیرو
leverage	نیرو
force	نیرو
energies	نیرو
equipollent	هم نیرو
forcing	نیرو
gut	نیرو
guts	نیرو
power	نیرو
forces	نیرو
powered	نیرو
gutting	نیرو
loads	نیرو
blood	نیرو
strengths	نیرو
strength	نیرو
load	نیرو
energy production	تولید نیرو
entireforce	کلیه نیرو
dynamometer	نیرو سنج
load factor	ضریب نیرو
force field	میدان نیرو
power system	شبکه نیرو
lines of force	خطوط نیرو
load spread	انتشار نیرو
generating plant	پست نیرو
heam yoei vooly	نظریه نیرو
coupled	جفت نیرو
instinct with force	نیرو یافته
invigorate	نیرو دادن
juice up	نیرو و جان به
extends	باحداکثر نیرو
ground state	کمترین نیرو
force constant	ثابت نیرو
field of force	میدان نیرو
life force	زیست نیرو
mecanical advantage	نیرو دهی
mechanical disadvantage	نیرو گیری
incapacitating	بی نیرو ساختن
incapacitates	بی نیرو ساختن
incapacitated	بی نیرو ساختن
incapacitate	بی نیرو ساختن
powering	توان نیرو
world power	جهان نیرو
power	توان نیرو
power	قدرت نیرو
powered	توان نیرو
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
powers	قدرت نیرو
powered	قدرت نیرو
powers	توان نیرو
ti lift one's head	نیرو گرفتن
mechanics	نیرو برد
super power	ابر نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
moment of force	گشتاور نیرو
nervine	نیرو بخش پی
order of battle	ترتیب نیرو
pound force	پوند نیرو
power down	قطع نیرو
power mains	شبکه نیرو
extending	باحداکثر نیرو
prosternation	تحلیل نیرو
resultant of force	برایند نیرو
extend	باحداکثر نیرو
powering	قدرت نیرو
emphasize	نیرو دادن به
weaken	کم نیرو شدن
energizing	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
tucking	نیرو روحیه
tucks	نیرو روحیه
energising	نیرو بخشیدن
couple	جفت نیرو
couple	زوج نیرو
energises	نیرو بخشیدن
energised	نیرو بخشیدن
armies	نیرو زمینی
coupled	زوج نیرو
weakened	کم نیرو شدن
weakening	کم نیرو شدن
weakens	کم نیرو شدن
emphasized	نیرو دادن به
emphasising	نیرو دادن به
emphasises	نیرو دادن به
emphasizes	نیرو دادن به
emphasised	نیرو دادن به
refreshments	نیرو بخشی
emphasizing	نیرو دادن به
force	بردار نیرو
refreshment	نیرو بخشی
superpowers	ابر نیرو
superpower	ابر نیرو
army	نیرو زمینی