English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English Persian
interconnect با یکدیگر اتصال دادن
interconnected با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting با یکدیگر اتصال دادن
interconnects با یکدیگر اتصال دادن
Other Matches
interconnecting اتصال به یکدیگر
interconnected اتصال به یکدیگر
interconnects اتصال به یکدیگر
interconnect اتصال به یکدیگر
network اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
life line طناب اتصال افراد به یکدیگر
networks اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
data chaining فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
juxtaposition جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
to switch on اتصال دادن جریان دادن
synchronises با هم اتصال دادن
interconnected اتصال دادن
interconnected با هم اتصال دادن
interconnects با هم اتصال دادن
synchronizes با هم اتصال دادن
synchronize با هم اتصال دادن
bridge اتصال دادن
interconnecting با هم اتصال دادن
bridged اتصال دادن
bridges اتصال دادن
synchronising با هم اتصال دادن
synchronised با هم اتصال دادن
interconnects اتصال دادن
interconnecting اتصال دادن
to put through اتصال دادن به
interconnect با هم اتصال دادن
interconnect اتصال دادن
to make contact اتصال دادن
operates اتصال دادن
operated اتصال دادن
operate اتصال دادن
interdigitate بهم اتصال دادن
earths به زمین اتصال دادن
inosculate بهم اتصال دادن
full fusion welding جوش دادن اتصال
spliced اتصال دادن با جوش
splices اتصال دادن با جوش
splicing اتصال دادن با جوش
earth به زمین اتصال دادن
connect through از وسط اتصال دادن
splice اتصال دادن با جوش
interlocks اتصال دادن تزویج شدن
interlocking اتصال دادن تزویج شدن
interlocked اتصال دادن تزویج شدن
interlock اتصال دادن تزویج شدن
connect in parallel بطور موازی اتصال دادن
connect in series بطور سری اتصال دادن
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
mine mooring اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
plugs ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plugging ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plug ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
patches کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
PPP پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
connector وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
fibre نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibres نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
linkage مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
linkages مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
RJ connector نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
terminal محل اتصال پیچ اتصال
terminals محل اتصال پیچ اتصال
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
leads قطب اتصال سیم اتصال
lead قطب اتصال سیم اتصال
cascade connection اتصال کاسکاد اتصال پلهای
each other یکدیگر
one another یکدیگر
one a یکدیگر
interwork بر یکدیگر
of each other <adv.> از یکدیگر
of one another <adv.> از یکدیگر
from each other <adv.> از یکدیگر
from one another <adv.> از یکدیگر
internecine کشتار یکدیگر
combining ترکیب با یکدیگر
concrescence رشد با یکدیگر
simultaneous with each other مقارن یکدیگر
arm in arm در دست یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگریستن
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
combines ترکیب با یکدیگر
intersecting از یکدیگر گذرنده
couples ترکیب با یکدیگر
peer to each other برابر با یکدیگر
peer to each other قرین یکدیگر
combine ترکیب با یکدیگر
couple ترکیب با یکدیگر
coupled ترکیب با یکدیگر
one to one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگاه کردن
incompossible منافی یکدیگر ناسازگار
abutted به یکدیگر ضربه زدن
they are well matched حریف یکدیگر هستند
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
one-to-one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
correlative with each other لازم و ملزوم یکدیگر
abuts به یکدیگر ضربه زدن
grappling گرفتن لباس یکدیگر
complementary تکمیل کننده یکدیگر
intersplere در حوزه یکدیگر امدن
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
hand in hand دست دردست یکدیگر
abut به یکدیگر ضربه زدن
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
interaction عمل دو چیز روی یکدیگر
incompatible غیر قابل استعمال با یکدیگر
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
adhesion of fibers خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hue [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
T connector اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
interacts برای عمل کردن روی یکدیگر
back formation لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
The twins look just like each other. دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
interacting برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
interact برای عمل کردن روی یکدیگر
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
interfruitful قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
sapphic vice شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
joint بند بند کردن اتصال دادن بند
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
hue [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
laceria [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
concentric shafts شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
local area network شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
triptych عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
track bolt پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
subscriber's line اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
microwave hop یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
overt collusion تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
circular موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
grade separation تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
wire locking بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
customs union مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
S-twist [S-spun] نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
agonic line خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
camisado شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
burl [nep] گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
braid shield روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
Mingle design طرح تلفیقی [ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
coordinate روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com