Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
adjourn
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourned
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
Other Matches
defers
بتعویق انداختن تاخیرکردن
defer
بتعویق انداختن تاخیرکردن
deferring
بتعویق انداختن تاخیرکردن
reprieve
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving
مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves
مجازات کسی را بتعویق انداختن
prorogate
تعطیل کردن بتعویق انداختن
postpone
بتعویق انداختن موکول کردن
retard
بتعویق انداختن عقب افتاده
postponed
بتعویق انداختن موکول کردن
retards
بتعویق انداختن عقب افتاده
postpones
بتعویق انداختن موکول کردن
prorogue
تعطیل کردن بتعویق انداختن
retarding
بتعویق انداختن عقب افتاده
postponing
بتعویق انداختن موکول کردن
sealed move
حرکت ثبتی در بازی شطرنج ناتمام
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
out of bound play
به جریان انداختن بازی
risking
گشاد بازی بخطر انداختن
risk
گشاد بازی بخطر انداختن
risks
گشاد بازی بخطر انداختن
risked
گشاد بازی بخطر انداختن
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
netball
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
postpone
بتعویق افتادن
postpones
بتعویق افتادن
postponed
بتعویق افتادن
postponing
بتعویق افتادن
imperfect
ناتمام
partial
ناتمام
immature
ناتمام
rough coating
ناتمام
defective
ناتمام
rough cast
ناتمام
inconclusive
ناتمام
imcomplete
ناتمام
unfinished
ناتمام
inconsummate
ناتمام
undone
ناتمام
imperfective
ناتمام
workless
ناتمام
incomplete
ناتمام
roughcast
ناتمام
unfinished task
تکلیف ناتمام
half pay
حقوق ناتمام
it was left unfinished
ناتمام ماند
raw products
محصولات ناتمام
interrupted task
تکلیف ناتمام
imperfect structural
ساختمان ناتمام
inconclusively
بطور ناتمام
attempted theft
سرقت ناتمام
unfiished
ناتمام نالایق
attempted murder
قتل ناتمام
incompletely
بطور ناتمام
incomplete setences test
ازمون جملههای ناتمام
rotter incomplete sentences blank
برگ جملههای ناتمام راتر
to abort an experiment
آزمایشی را ناتمام قطع کردن
drew
دریافت کرد ناتمام گذاشت
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
tenant right
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
let down
پایین انداختن انداختن
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
set the score
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game
افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
thrust
انداختن
prostrate
از پا انداختن
fells
انداختن
to hew down
انداختن
to leave out
انداختن
ruts
خط انداختن
felled
انداختن
floriate
گل انداختن در
stagger
از پا انداختن
to play a searchlight
انداختن
thrusting
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
let fall
انداختن
felling
انداختن
thrusts
انداختن
leave out
انداختن
lay away
انداختن
jaculate
انداختن
hewed
انداختن
hewing
انداختن
hews
انداختن
hurls
انداختن
to let fall
انداختن
hitching
انداختن
hurled
انداختن
rut
خط انداختن
hitches
انداختن
hitched
انداختن
hitch
انداختن
hurl
انداختن
to let drop
انداختن
pilling
تل انداختن
lash vt
انداختن
fell
انداختن
hew
انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
fling
انداختن
flinging
انداختن
flings
انداختن
spills
انداختن
spilling
انداختن
spilled
انداختن
spill
انداختن
blobs
لک انداختن
omitting
انداختن
omitted
انداختن
omits
انداختن
omit
انداختن
blob
لک انداختن
bottoms
ته انداختن
relegate
انداختن
sling
انداختن
overthrew
بر انداختن
line
خط انداختن در
lines
خط انداختن در
overthrow
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
hewn
انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrows
بر انداختن
brush finish
خط انداختن
to fire off a postcard
انداختن
emplace
جا انداختن
launched
به اب انداختن
to draw lots
انداختن
relegating
انداختن
relegates
انداختن
launches
به اب انداختن
slings
انداختن
relegated
انداختن
bottom
ته انداختن
spilled or spilt
انداختن
slinging
انداختن
launch
به اب انداختن
string
زه انداختن به
souse
انداختن
to put back
پس انداختن
deracination
بر انداختن
throw
انداختن
throwing
انداختن
throws
انداختن
launching
به اب انداختن
deleted
انداختن
run home
جا انداختن
delete
انداختن
to skips over
انداختن
deletes
انداختن
deleting
انداختن
benite
به شب انداختن
retroject
پس انداختن
to throw out
بیرون انداختن
to throw off
دور انداختن
to throw up the sponge
سپر انداختن
reduce to poverty
بگدایی انداختن
to set going
بحرکت انداختن
to throw in the towel
لنگ انداختن
ravel
پیچ انداختن در
reline
استر نو انداختن
to youse to a
به جنبش انداختن
put on
دست انداختن
hindered
بتاخیر انداختن
shedding
پوست انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
shed
پوست انداختن
hindering
بتاخیر انداختن
warm up
راه انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com