Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
Other Matches
I feel pity (sorry) for her.
دلم بحالش می سوزد
i fell pity for him
دلم بحالش رحم امد
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
outh
باید
the f. of a table
باید
should
باید
in due f.
باید
must
باید
shall
باید
to have to
باید
ought
باید
there is a rule that...
که باید.....
maun
باید
it is necessary for him to go
باید برود
it is necessary to go
باید رفت
one must go
باید رفت
you must know
باید بدانید
it is to be noted that
باید دانست که
as it deserves
چنانکه باید
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
i ougth to go
باید بروم
i must go
باید بروم
ought
باید وشاید
i ougth to go
باید رفت
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
how shall we proceed
چه باید کرد
i ought to go
باید بروم
prettily
بخوبی چنانکه باید
comme il faut
چنانکه باید وشاید
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
it is to be noted that
باید توجه کردکه
enow
بسنده انقدرکه باید
he needs must go
ناچار باید برود
he must have gone
باید رفته باشد
meetly
چنانکه باید و شاید
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go?
ایا باید بروم
you might have come
باید امده باشید
the needful
انچه باید کرد
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
you must go
شما باید بروید
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
I must leave at once.
باید فورا بروم.
chicane
مانعی که باید دور زد
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
backlogs
کاری که باید انجام شود
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
backlog
کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
loads
کاری که باید انجام شود
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
load
کاری که باید انجام شود
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
vertical
تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
You can't refuse me that !
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
operation
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
Which bus do I take for the opera?
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
dynamic
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
She's done so much for us, we need to repay her somehow.
او
[زن]
این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
You went in a black veil, but must come out in a w.
<proverb>
با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
He feels he must have the last word.
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
hardest
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
transformational rules
مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
unpopulated board
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
hard
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com