English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to get up steam بخاربرای راه انداختن ماشین تولیدکردن
Other Matches
manufactures تولیدکردن
product تولیدکردن
products تولیدکردن
manufactured تولیدکردن
manufacture تولیدکردن
reproduces دوباره تولیدکردن
reproduce دوباره تولیدکردن
reproduced دوباره تولیدکردن
reproducing دوباره تولیدکردن
suckers الت مکنده تولیدکردن
sucker الت مکنده تولیدکردن
overproduce بیش ازفرفیت یا نیاز تولیدکردن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
let down پایین انداختن انداختن
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
runner ماشین چی
machines ماشین
pressmen ماشین چی
machined ماشین
gin ماشین
machanist ماشین چی
automatons ماشین
pressman ماشین چی
gins ماشین
motor ماشین
freeze-up ماشین
motor- ماشین
motored ماشین
engine ماشین
motors ماشین
mechanism ماشین
plant ماشین
apparatus ماشین
mills ماشین
wheel رل ماشین
wheels رل ماشین
mill ماشین
runners ماشین چی
mechanisms ماشین
wheeling رل ماشین
plants ماشین
machine ماشین
automaton ماشین
emplace جا انداختن
relegate انداختن
to pick off تک تک انداختن
relegated انداختن
fells انداختن
hurled انداختن
jaculate انداختن
slings انداختن
souse انداختن
hurl انداختن
to play a searchlight انداختن
flings انداختن
hurls انداختن
rut خط انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
relegating انداختن
to leave out انداختن
felled انداختن
to let fall انداختن
felling انداختن
fell انداختن
benite به شب انداختن
relegates انداختن
spilled or spilt انداختن
flinging انداختن
fling انداختن
leave out انداختن
pilling تل انداختن
stagger از پا انداختن
lay away انداختن
throwing انداختن
blob لک انداختن
throw انداختن
blobs لک انداختن
let fall انداختن
to skips over انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
spilling انداختن
to put back پس انداختن
floriate گل انداختن در
throws انداختن
hewn انداختن
hitch انداختن
hitched انداختن
delete انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
ruts خط انداختن
hitches انداختن
deleting انداختن
slinging انداختن
to hew down انداختن
lash vt انداختن
hew انداختن
hitching انداختن
sling انداختن
prostrate از پا انداختن
thrusting انداختن
bottoms ته انداختن
launched به اب انداختن
launch به اب انداختن
to draw lots انداختن
overthrew بر انداختن
spills انداختن
omits انداختن
hewing انداختن
omitting انداختن
overthrow بر انداختن
deracination بر انداختن
run home جا انداختن
to let drop انداختن
to lay by the heels بر انداختن
omit انداختن
retroject پس انداختن
omitted انداختن
overthrowing بر انداختن
brush finish خط انداختن
hewed انداختن
lines خط انداختن در
line خط انداختن در
to fire off a postcard انداختن
thrust انداختن
bottom ته انداختن
launches به اب انداختن
launching به اب انداختن
string زه انداختن به
hews انداختن
thrusts انداختن
commutator machine ماشین کموتاتودار
clipper ماشین موزنی
three phase machine ماشین سه فازه
bakkie نوعی ماشین
typing ماشین نویسی
printed ماشین کردن
chauffeured راننده ماشین
motorist ماشین سوار
chauffeuring راننده ماشین
frictional machine ماشین مالشی
motorists ماشین سوار
rotary ماشین چرخنده
synchronous machine ماشین همگام
synchronous machine ماشین همزمان
typewritter ماشین نویس
chauffeurs راننده ماشین
chief engineer مدیر ماشین
commutating machine ماشین جابجاگری
stamper ماشین منگنه
tar spraying machine ماشین قیرپاش
teaching machine ماشین اموزش
hood bonnet کاپوت ماشین
gearing دندههای ماشین
blower engine ماشین دمنده
calculating machine ماشین حساب
bumper guard سپر ماشین
treadles رکاب ماشین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com