English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
red بدهکار بودن حساب
redder بدهکار بودن حساب
reddest بدهکار بودن حساب
reds بدهکار بودن حساب
Other Matches
owes بدهکار بودن به
owed بدهکار بودن به
owe بدهکار بودن به
blacker بستانکار بودن در حساب
blacked بستانکار بودن در حساب
black بستانکار بودن در حساب
blacks بستانکار بودن در حساب
blackest بستانکار بودن در حساب
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
debited بدهکار
obligor بدهکار
debit بدهکار
yielder بدهکار
debits بدهکار
debiting بدهکار
in debt بدهکار
indebted بدهکار
debtors بدهکار
debtor بدهکار
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
debit بدهکار کردن
charge بدهکار کردن
debiting بدهکار کردن
debt advice اعلامیه بدهکار
expromissor جانشین بدهکار
debt balance مانده بدهکار
debtors ستون بدهکار
indebt بدهکار کردن
expromission جانشینی بدهکار
debit side ستون بدهکار
debtor ستون بدهکار
debenture bond بدهکار ومدیون
debits بدهکار کردن
debit note رسید بدهکار
debited بدهکار کردن
charges بدهکار کردن
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
lien حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
She wouldnt hear of it . she takes no heed. گوشش به این حرفها بدهکار نیست
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb> بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
account حساب صورت حساب
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
how much do i owe you چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
owed مدیون بودن مرهون بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
owe مدیون بودن مرهون بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
include شامل بودن متضمن بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
agree متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
slouching خمیده بودن اویخته بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
account حساب
to my a به حساب من
tallied حساب
scores حساب
algorism حساب
scored حساب
score حساب
in favour of به حساب
reckonings حساب
tallies حساب
tally حساب
reckoning حساب
tabs حساب
incalculable بی حساب
arithmetic حساب
accountants ذی حساب
accountant ذی حساب
to keep score حساب
tallying حساب
science of numbers حساب
incomputable بی حساب
tab حساب
scoreless بی حساب
dam design حساب سد
deposit accounts حساب پس انداز
calculate حساب کردن
calculated حساب کردن
deposit account حساب سپرده
deposit accounts حساب سپرده
account حساب کردن
calculates حساب کردن
sum حساب کردن
sums حساب کردن
bank account حساب بانکی
liquidating حساب را واریزکردن
accoutn balance مانده حساب
figure حساب کردن
figures حساب کردن
figuring حساب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com