Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
misapprehend
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehending
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehends
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
Other Matches
have in mind
<idiom>
فهمیدن
see
فهمیدن
sees
فهمیدن
grasp
فهمیدن
grasped
فهمیدن
grasps
فهمیدن
catch on
<idiom>
فهمیدن
catch
فهمیدن
misconceive
بد فهمیدن
comprehending
فهمیدن
make out
<idiom>
فهمیدن
comprehended
فهمیدن
to catch on
فهمیدن
skill
فهمیدن
comprehend
فهمیدن
tells
فهمیدن
inducted
فهمیدن
induct
فهمیدن
inducts
فهمیدن
gripe
فهمیدن
understand
فهمیدن
understands
فهمیدن
comprehends
فهمیدن
twig
: فهمیدن
twigs
: فهمیدن
to get on to
فهمیدن
twing
فهمیدن
telling-off
فهمیدن
tell
فهمیدن
to make out
فهمیدن
to have a gust of
فهمیدن
inducting
فهمیدن
savvey
فهم فهمیدن
misconstrues
در فهمیدن مقصود
misconstruing
در فهمیدن مقصود
misconstrued
در فهمیدن مقصود
find out
<idiom>
فهمیدن ،یادگرفتن
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
savvier
فهم فهمیدن
malentendu
اشتباه فهمیدن
misconstrue
در فهمیدن مقصود
savvy
فهم فهمیدن
savviest
فهم فهمیدن
learn
خبر گرفتن فهمیدن
realised
درک کردن فهمیدن
wise up to
<idiom>
بالاخره فهمیدن واقعیت
comprehended
فهمیدن فرا گرفتن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
savor
فهمیدن دوست داشتن
to find out
ملتفت شدن فهمیدن
realising
درک کردن فهمیدن
realize
درک کردن فهمیدن
realized
درک کردن فهمیدن
realizes
درک کردن فهمیدن
realizing
درک کردن فهمیدن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
get the message
<idiom>
به واضحی فهمیدن مفهوم
to fish out
بیرون اوردن فهمیدن
get to the bottom of
<idiom>
دلیل اصلی را فهمیدن
savouring
فهمیدن دوست داشتن
comprehends
فهمیدن فرا گرفتن
gets
تهیه کردن فهمیدن
comprehend
فهمیدن فرا گرفتن
get
تهیه کردن فهمیدن
intends
خیال داشتن فهمیدن
intending
خیال داشتن فهمیدن
intend
خیال داشتن فهمیدن
savours
فهمیدن دوست داشتن
comprehending
فهمیدن فرا گرفتن
getting
تهیه کردن فهمیدن
realises
درک کردن فهمیدن
compass
محدود کردن فهمیدن
learns
خبر گرفتن فهمیدن
savour
فهمیدن دوست داشتن
savoured
فهمیدن دوست داشتن
master
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
to get the run of a metre
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
to be on the same page
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
masters
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
literacy
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
To sound someone out . To feel someones pulse .
مزه دهان کسی را فهمیدن
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
mastered
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
get the goods on someone
<idiom>
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-reads
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
get through to
<idiom>
باعث فهمیدن کسی شود
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complicated
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
take a stand on something
<idiom>
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
reads
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
literate
قادر به فهمیدن اصط لاحات مربوط به کامپیوتر و نحوه استفاده از کامپیوتر
readable
آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
inconsecutive
نادرست
unfairly
نادرست
infirmly
نادرست
phoney
نادرست
phoneys
نادرست
phonies
نادرست
unfair
نادرست
trumped-up
نادرست
spurious
نادرست
trumped up
نادرست
sinister
کج نادرست
wrongful
نادرست
inconsequent
نادرست
false code
کد نادرست
crooked
نادرست
imprecise
نادرست
dishonest
نادرست
in error
<adj.>
نادرست
foul
نادرست
fouled
نادرست
fouler
نادرست
foulest
نادرست
unsafe
نادرست
false
نادرست
out of trim
نادرست
out of a
نادرست
out of order
نادرست
phony
نادرست
inaccurate
نادرست
erroneous
نادرست
amiss
نادرست
fouls
نادرست
inexact
نادرست
false
<adj.>
نادرست
impure
نادرست
false code
رمز نادرست
fallacy of composition
تعمیم نادرست
distractor
گزینه نادرست
inexactly
بطور نادرست
foul bill of lading
بارنامه نادرست
inaccurately
بطور نادرست
heterography
املای نادرست
wrong answers
پاسخهای نادرست
wrong information
اطلاعات نادرست
errors
عقیده نادرست
false information
خبر نادرست
mistranslation
ترجمه نادرست
missatement
گفته نادرست
mispronounciation
تلفظ نادرست
miscue
ضربه نادرست
false information
اطلاعات نادرست
jackleg
ناشی نادرست
paralogism
قیاس نادرست
by indirection
با وسائل نادرست
chuck
پرتاب نادرست
mispronunciations
تلفظ نادرست
chucked
پرتاب نادرست
unsound
ناخوش نادرست
chucks
پرتاب نادرست
misconstruction
تعبیر نادرست
foul play
کار نادرست
misconstruction
تفسیر نادرست
error
عقیده نادرست
inaccurate
نادرست یا غلط
misinformation
خبر نادرست
false
ساختگی نادرست
untrue
نادرست خائن
misconstructions
تعبیر نادرست
wrongfully
بطور نادرست
misconstructions
تفسیر نادرست
improper
نامناسب نادرست
mispronunciation
تلفظ نادرست
vicious
بدطینت نادرست
true false questions
پرسشهای درست- نادرست
malfunction
نادرست عمل کردن
malfunctioned
نادرست عمل کردن
malfunctions
نادرست عمل کردن
prismatic spectacles
عینک نادرست نما
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
paralpgize
قیاس نادرست ساختن
sigmatism
تلفظ نادرست حرف " س "
unfair trade practice
اعمال تجاری نادرست
lied
سخن نادرست گفتن
foozle
بدساختن ضربت نادرست
lie
سخن نادرست گفتن
off base
<idiom>
غیر دقیق ،نادرست
lies
سخن نادرست گفتن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
wild cat
بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
misallocation of resources
تخصیص نادرست منابع
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com