Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
ablate
بریدن و خارج کردن
Other Matches
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
scraping
بریدن پاک کردن
scrapes
بریدن پاک کردن
scrape
بریدن پاک کردن
dock
بریدن کوتاه کردن
scraped
بریدن پاک کردن
docked
بریدن کوتاه کردن
docks
بریدن کوتاه کردن
shred
پاره کردن باریک بریدن
cut out
جدا کردن در اثر بریدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
shredded
پاره کردن باریک بریدن
shredding
پاره کردن باریک بریدن
shreds
پاره کردن باریک بریدن
rough hew
درشت بریدن طرح کردن
roughhew
درشت بریدن طرح کردن
hamstringing
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
ax
تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
axing
تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
axe
تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
hamstrings
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
axed
تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
scarp
بریدن عمودی بریدن
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
ejected
خارج کردن
eject
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
phase out
خارج کردن
to rule out
خارج کردن
extraction
خارج کردن
expulse
خارج کردن
ejects
خارج کردن
unship
خارج کردن
discharge
خارج کردن
bring out
خارج کردن
derail
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
discharges
خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
disseise
ازتصرف خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
spewing
با فشار خارج کردن
disarm
از ضامن خارج کردن
spewed
با فشار خارج کردن
disarmed
از ضامن خارج کردن
spew
با فشار خارج کردن
defecated
خارج کردن مدفوع
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
lay on the table
از دستور خارج کردن
decivilize
از تمدن خارج کردن
defecates
خارج کردن مدفوع
defecating
خارج کردن مدفوع
to put out of court
از دستور خارج کردن
exfiltration
خارج کردن از میدان
expectorate
ازشش خارج کردن
defecate
خارج کردن مدفوع
swap out
مبادله کردن به خارج
phase out
به ترتیب خارج کردن
write-offs
از دفتر خارج کردن
tabling
از دستور خارج کردن
table
از دستور خارج کردن
tables
از دستور خارج کردن
write-off
از دفتر خارج کردن
write off
از دفتر خارج کردن
tabled
از دستور خارج کردن
disarms
از ضامن خارج کردن
expelled
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
منفصل کردن بزور خارج کردن
expel
منفصل کردن بزور خارج کردن
unplugged
خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
unplugs
خارج کردن دو شاخه از سوکت
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
unplug
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging
خارج کردن دو شاخه از سوکت
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
bail
عمل خارج کردن اب قایق
emitting
بیرون دادن خارج کردن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
emit
بیرون دادن خارج کردن
emancipated
از زیر سلطه خارج کردن
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
emancipates
از زیر سلطه خارج کردن
reek
بخار ازدهان خارج کردن
deconcentrate
از حالت تغلیظ خارج کردن
uncouple
از حالت زوجی خارج کردن
emancipating
از زیر سلطه خارج کردن
emits
بیرون دادن خارج کردن
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
emancipate
از زیر سلطه خارج کردن
to play in or out
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
stripping crane
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
deviation
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviations
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evicting
خارج کردن خلع ید کردن
evict
خارج کردن خلع ید کردن
evicts
خارج کردن خلع ید کردن
evicted
خارج کردن خلع ید کردن
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
released
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
releases
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforests
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
labelled
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
label
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
text
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
texts
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
decapitate
سر بریدن
carves
بریدن
to ring off
بریدن
skiving
بریدن
dissever
بریدن
carvings
بریدن
hewed
بریدن
skives
بریدن
skive
بریدن
skived
بریدن
hewing
بریدن
hews
بریدن
dissevere
بریدن
chopped
بریدن
chop
بریدن
resect
بریدن
carve
بریدن
decapitates
سر بریدن
amputation
بریدن
carving
بریدن
decapitation
سر بریدن
hew
بریدن
decapitating
سر بریدن
blank
بریدن
gride
بریدن
haggling
بریدن
haggles
بریدن
haggled
بریدن
haggle
بریدن
carved
بریدن
stag
بریدن
blankest
بریدن
stags
بریدن
decapitated
سر بریدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com