English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
tamping بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
Other Matches
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
igniter مشتعل کننده
ignitor مشتعل کننده
ignition cap کلاهک مشتعل کننده
igniter train مدار مشتعل کننده
igniter pad بالشتک مشتعل کننده
igniting fuze ماسوره مشتعل کننده
igniting powder خرج مشتعل کننده
initiator چاشنی مشتعل کننده
igniting fuze کلاهک مشتعل کننده
igniting primer چاشنی مشتعل کننده
igniter مشتعل کننده اتش زنه
buster خرج مشتعل کننده استری یا لایی
igniter خرج مشتعل کننده کلاهک منفجرکننده
coupling base وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
coagulase مواد منعقد کننده
tightening material مواد عایق کننده
tightening material مواد اب بندی کننده
cleaner مواد پاک کننده
coagulase مواد دلمه یالخته کننده
oxydizing agents مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
pyrotechnics مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
saprophagous تغذیه کننده از مواد پوسیده والی
screed شمشه جمع کننده مواد اضافی در سطح
fastness of bleaching ثبات رنگی در مقابل مواد سفید کننده
emblaze مشتعل کردن
furnaces مشتعل کردن
furnace مشتعل کردن
ignite مشتعل کردن یا شدن
ignites مشتعل کردن یا شدن
relume برافروختن مشتعل کردن
igniting مشتعل کردن یا شدن
ignited مشتعل کردن یا شدن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
to bung با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung up با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
ignition احتراق اتش زدن مشتعل کردن
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
mineralize مواد معدنی جمع کردن
attaching 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
conflagrant مشتعل
ablaze مشتعل
red-hot مشتعل
blazing مشتعل
sulphurous مشتعل
sulfurous مشتعل
in flames مشتعل
aflame مشتعل
shoot up <idiom> مواد را از راه تزریق مصرف کردن
cure meat نمک سود کردن مواد غذایی
mainline مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
latensify بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
mainlining مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlines مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlined مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
contract مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
aglow مشتعل وفروزان
flaming discharge تخلیه مشتعل
flaming arc قوس مشتعل
kindled مشتعل شدن
kindles مشتعل شدن
glowed مشتعل بودن
glows مشتعل بودن
glow مشتعل بودن
kindle مشتعل شدن
glow discharge cold cathode tube لامپ مشتعل
glow discharge tube لامپ مشتعل
glow tube لامپ مشتعل
keying material مواد موردلزوم برای رمز کردن کلمات
assessed تعیین کردن بستن
block بستن مسدود کردن
assesses تعیین کردن بستن
blocks بستن مسدود کردن
astringe جمع کردن بستن
steek بستن سجاف کردن
assessing تعیین کردن بستن
blocked بستن مسدود کردن
binding صحافی کردن به هم بستن
bindings صحافی کردن به هم بستن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
assess تعیین کردن بستن
shut off قطع کردن بستن
on fire مشتعل درتاب وتب
neon glow lamp لامپ مشتعل نئون
burn سوختن مشتعل شدن
flame مشتعل شدن تابش
burns سوختن مشتعل شدن
flames مشتعل شدن تابش
To turn the tap on (off). شیر آب را باز کردن ( بستن )
seal مهر و موم کردن بستن
pretends بخود بستن دعوی کردن
decamped رخت بر بستن کوچ کردن
seals مهر و موم کردن بستن
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
feigns بخود بستن جعل کردن
decamping رخت بر بستن کوچ کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
decamps رخت بر بستن کوچ کردن
feign بخود بستن جعل کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
decamp رخت بر بستن کوچ کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
stamp نقش بستن منقوش کردن
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
arrogate غصب کردن بخود بستن
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
assumes بخود بستن وانمود کردن
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
stamps نقش بستن منقوش کردن
ignited اتش گرفتن مشتعل شدن
to burst into flames اتش گرفتن مشتعل شدن
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
ignite اتش گرفتن مشتعل شدن
igniting اتش گرفتن مشتعل شدن
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
ignites اتش گرفتن مشتعل شدن
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
propane پارافین گازی و مشتعل هیدروکاربنی
low مشتعل شدن زبانه کشیدن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
laces بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
lace بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
shunts موازی کردن بستن بسته شدن
trussing بهم بستن بادبان را جمع کردن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
trusses بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed بهم بستن بادبان را جمع کردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
truss بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunted موازی کردن بستن بسته شدن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
shunt موازی کردن بستن بسته شدن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
seel چشم خود را بستن کور کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
envy rankled in his breast اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
buckles باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckled باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
sadden [مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
brace بابست محکم کردن محکم بستن
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
braced بابست محکم کردن محکم بستن
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
lock قفل کردن بستن قفل
locks قفل کردن بستن قفل
materials مواد
supplies مواد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com