English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
Other Matches
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
complicated با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
primitive برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
advanced برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
iteration تکرار یک برنامه برای حل مشکل
difficult terrain زمین مشکل برای عبور
DSP مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
formulae مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formulas مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
primitive تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
swob چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
dips خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
dip خصوصیت استاندارد برای بستههای مداری پیچیده که ازدوردیف سوزنهای متصل در هر طرف استفاده میکند
DIL مشخصه استاندارد برای بستههای مدار پیچیده که از دو ردیف موازی سوزنهای متصل در هر طرف تشکیل شده است
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
downward توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده
misapprehending بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehends بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehend بد فهمیدن نادرست فهمیدن
automatics کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
automatic کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
Type cable دو سیم پیچیده شده برای سیم تلفن
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
alerted پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerts پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alert پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
underflow نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
internal wrenching bolt پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
cisc مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
greeked نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
ambiguous نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
green phosphor فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
Thank you for your understanding and your patience. از شما برای درک و شکیبایی شما بسیار سپاسگزارم.
array کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
arrays کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
DNS پایگاه داده توزیع شده در سیستم اینترنت که نام ها را با آدرس مط ابق میکند مثلاگ می توانید از نام www.PCP.CO.UK برای رسیدن وب سایت Peter Collin Publishing استفاده کنید و نیاز به به آدرس پیچیده شبکهای
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
fielded روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
fields روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
understands فهمیدن
comprehends فهمیدن
tells فهمیدن
twig : فهمیدن
catch فهمیدن
telling-off فهمیدن
tell فهمیدن
twigs : فهمیدن
understand فهمیدن
misconceive بد فهمیدن
gripe فهمیدن
grasps فهمیدن
grasp فهمیدن
grasped فهمیدن
inducting فهمیدن
inducted فهمیدن
to make out فهمیدن
catch on <idiom> فهمیدن
skill فهمیدن
see فهمیدن
induct فهمیدن
make out <idiom> فهمیدن
to have a gust of فهمیدن
have in mind <idiom> فهمیدن
comprehended فهمیدن
to catch on فهمیدن
comprehending فهمیدن
to get on to فهمیدن
comprehend فهمیدن
inducts فهمیدن
twing فهمیدن
sees فهمیدن
put across <idiom> کاملا فهمیدن
misconstrue در فهمیدن مقصود
misconstruing در فهمیدن مقصود
misconstrues در فهمیدن مقصود
misconstrued در فهمیدن مقصود
savvier فهم فهمیدن
find out <idiom> فهمیدن ،یادگرفتن
malentendu اشتباه فهمیدن
savvey فهم فهمیدن
savviest فهم فهمیدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
savvy فهم فهمیدن
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
learns خبر گرفتن فهمیدن
intend خیال داشتن فهمیدن
savours فهمیدن دوست داشتن
get the message <idiom> به واضحی فهمیدن مفهوم
savouring فهمیدن دوست داشتن
savour فهمیدن دوست داشتن
get to the bottom of <idiom> دلیل اصلی را فهمیدن
intending خیال داشتن فهمیدن
savoured فهمیدن دوست داشتن
learn خبر گرفتن فهمیدن
intends خیال داشتن فهمیدن
comprehending فهمیدن فرا گرفتن
realising درک کردن فهمیدن
savor فهمیدن دوست داشتن
comprehend فهمیدن فرا گرفتن
comprehended فهمیدن فرا گرفتن
to fish out بیرون اوردن فهمیدن
comprehends فهمیدن فرا گرفتن
realises درک کردن فهمیدن
follow تعقیب کردن فهمیدن
followed تعقیب کردن فهمیدن
realised درک کردن فهمیدن
follows تعقیب کردن فهمیدن
realize درک کردن فهمیدن
compass محدود کردن فهمیدن
wise up to <idiom> بالاخره فهمیدن واقعیت
getting تهیه کردن فهمیدن
get تهیه کردن فهمیدن
to find out ملتفت شدن فهمیدن
gets تهیه کردن فهمیدن
realizing درک کردن فهمیدن
realizes درک کردن فهمیدن
realized درک کردن فهمیدن
To sound someone out . To feel someones pulse . مزه دهان کسی را فهمیدن
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
to be on the same page <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
lip read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-reads کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to get the run of a metre وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
to talk the same language <idiom> همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
misconsture بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
get wise to something/somebody <idiom> درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
get through to <idiom> باعث فهمیدن کسی شود
masters آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
mastered آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
(can't) make head nor tail of something <idiom> فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
complex پیچیده
muffled پیچیده
perplexing پیچیده
indirect پیچیده
tangled پیچیده
wrapped پیچیده
crabby پیچیده
gordian پیچیده
intricate پیچیده
complex :پیچیده
complexes :پیچیده
deep <adj.> پیچیده
jigsaw پیچیده
involved پیچیده
obscurant پیچیده
implex پیچیده
intorted در هم پیچیده
in a tangle پیچیده
abstruse پیچیده
crackly پیچیده
crimpy پیچیده
complexes پیچیده
metaphsical پیچیده
verticillate پیچیده
complicated پیچیده
tortile پیچیده
wreathy پیچیده
jigsaws پیچیده
revolute پیچیده
restiform پیچیده
sigmoid پیچیده
sophisticate پیچیده
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com