Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
partitur
بطور تمام وکمال
partitura
بطور تمام وکمال
Other Matches
in full
تمام وکمال
wholly
تمام وکمال
thorough going
تمام وکمال
thoroughgoing
تمام وکمال
thoro
تمام وکمال
wells
تماما تمام وکمال
well
تماما تمام وکمال
pay up
تمام وکمال پرداختن
consummate
تمام وکمال بحدکمال
consummated
تمام وکمال بحدکمال
consummates
تمام وکمال بحدکمال
consummating
تمام وکمال بحدکمال
fully-fledged
انجام تمام وکمال
all over
بطور سراسری تمام شده
day in and day out
<idiom>
بطور منظم ،تمام مدت
learning
فضل وکمال
kalon
جمال وکمال
scholarship
فضل وکمال
scholarships
فضل وکمال
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
fullest
تمام
lion's share
تمام
all night
در تمام شب
full
تمام
it is all up
تمام شد
yame
تمام
off
تمام
incomplete
نا تمام
whole
تمام
full face
تمام رخ
rounded
پر تمام
thru
تمام
thorough
تمام
full-face
تمام رخ
It's over.
تمام شد.
complete
تمام
out and out
تمام
whole length
تمام قد
full-length
تمام قد
out-and-out
تمام
completed
تمام
full length
تمام قد
through
تمام
completing
تمام
completes
تمام
entire
تمام
cosines
جیب تمام
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
payment in full
پرداخت تمام
full-time
تمام وقت
A whole week
یک هفته تمام
full-scale
تمام عیار
full-page
تمام صفحه
over with
تمام شده
passed
تمام شدن
passes
تمام شدن
par excellence
به تمام معنی
best of both worlds
<idiom>
تمام مزایا
through
تمام شده
all d.
در تمام روز
all
: همه تمام
all-
: همه تمام
holohedral
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
holosymmetric
تمام وجه
cosine
جیب تمام
all out
باشدت تمام
fulfills
تمام کردن
processor
تمام کننده
exhaustible
تمام شدنی
go
تمام شدن
goes
تمام شدن
pukka
تمام عیار
go through with
<idiom>
تمام کردن
peter
تمام شدن
all day long
<idiom>
تمام روز
fullest
تمام قدرت
fullest
تمام تکمیل
full
تمام قدرت
give out
<idiom>
تمام شده
full
تمام تکمیل
due
تمام شده
pucka
تمام عیار
out-
در بیرون تمام
in full fig
درلباس تمام
fuller
کامل تر تمام تر
full-blown
تمام شگفته
exhausted
تمام شده
full-blown
تمام کامل
pass
تمام شدن
mast high
تمام افراشته
sterling
تمام عیار
defunct
تمام شده
out
در بیرون تمام
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
dyed-in-the-wool
تمام عیار
full time
تمام روز
outed
در بیرون تمام
full duplex
تمام دو رشتهای
full blown
تمام کامل
unfinished
تمام نشده
integrating
تمام کردن
integrates
تمام کردن
to see through
تمام کردن
full automatic
تمام اتوماتیک
to see out
تمام کردن
to run away with
تمام کردن
short measure full measure
پیمانه تمام
full moon
ماه تمام
full mouthed
تمام دندان
by all means
با تمام وسائل
full subtractor
تمام کاهشگر
rounds complete
تیر تمام شد
run out of
تمام کردن
full screen
تمام صفحه
full scale
تمام عیار
full pay
مواجب تمام
full pay
حقوق تمام
main
مهم تمام
main
بزرگ تمام
full orbed
تمام روشن
completive
تمام کننده
integrate
تمام کردن
full adder
تمام افزایشگر
three whole years
سه سال تمام
thoro
کامل تمام
the whole world
تمام دنیا
f. sixmiles
6میل تمام
depletable
تمام شدنی
f. and fell
تمام بودن
the game is up
بازی تمام شد
the full of the moon
ماه تمام
attaining
تمام کردن
end of mission
ماموریت تمام
attained
تمام کردن
fiddle away
تمام کردن
attains
تمام کردن
unfailing
تمام نشدنی
fulfill
تمام کردن
consummative
تمام کننده
consumptible
تمام شدنی
cosecant
قطرفل تمام
to finish off
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
to eat up
تمام کردن
finisher
تمام کننده
to draw to an end
تمام شدن
to blow over
تمام شدن
attain
تمام کردن
get through
تمام کردن
fully automatic machine
تمام اتومات
finished
تمام شده
integral
کامل تمام
an a fact
تمام شده
ammo zero
مهمات تمام
fulfilling
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
fulfil
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
lie in
تمام شدن
forth
تمام کردن
give out
تمام شدن
lie-in
تمام شدن
hade
شیب تمام
round d.
دوجین تمام
whole hog
تمام راه
wrap up
تمام شدن
he is fifty
تمام دارد
yean round
در تمام سال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com