English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
honeycomb بمب یا نارنجک مشبک تکه تکه شونده
honeycombs بمب یا نارنجک مشبک تکه تکه شونده
Other Matches
netted veined دارای رگههای مشبک مشبک العروق
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
fireballs نارنجک
fireball نارنجک
grenade نارنجک
grenades نارنجک
bomb نارنجک
bombed نارنجک
fire ball نارنجک
bombed out نارنجک
bombs نارنجک
grenadier نارنجک انداز
rifle grenade نارنجک تفنگی
sump چاله نارنجک
sullage pit چاله نارنجک
soakage pit چاله نارنجک
riflegrenade نارنجک تفنگی
hand grenade نارنجک دستی
sumps چاله نارنجک
go devil مین یا نارنجک کوچک
grenadier یکان نارنجک انداز
canister نارنجک گازاشک اور
canisters نارنجک گازاشک اور
hung striker چاشنی عمل نکرده نارنجک
shell off با نارنجک مورد حمله قراردادن
granadier درخت انار نارنجک انداز
hung striker ضارب چاشنی معیوب نارنجک
jack johnson د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
cribriform مشبک
reticular مشبک
honeycomb مشبک
honeycombs مشبک
netted مشبک
gridded مشبک
cancellated مشبک
meshy مشبک
retiform مشبک
flowing <adj.> مشبک
cancellate مشبک
grilled مشبک
latticed مشبک
retculate مشبک
aperture mask صفحه مشبک
hollow brick اجر مشبک
interweaves مشبک کردن
bar screen دریچه مشبک
fretwork specialist مشبک کار
reticulate مشبک کردن
checker brick اجر مشبک
sleeve brick اجر مشبک
checker chamber اطاقک مشبک
interwove مشبک کردن
interweaving مشبک کردن
honeycomb coil پیچک مشبک
lattice woung coil پیچک مشبک
lattice کار مشبک
lattice تیر مشبک
lattice tower دکل مشبک
lattices کار مشبک
pierced woodwork چوبکاری مشبک
perforated cover plates صفحات مشبک
perforated brick اجر مشبک
mesh iron اهن مشبک
grilles پنجره مشبک
lattice suspension bridge پل اویزشی مشبک
lattice mast دکل مشبک
bar screen ریچه مشبک
lattice tower برج مشبک
latticework چیز مشبک
interknit در هم مشبک کردن
interlace مشبک کردن
lattices تیر مشبک
lattice grider تیر مشبک
grille پنجره مشبک
meshwork کارهای مشبک
interweave مشبک کردن
shadow mask صفحه مشبک
lattice window پنجره مشبک
trussing تیر مشبک
truss تیر مشبک
trussed تیر مشبک
trusses تیر مشبک
air-bick سفال مشبک
wire mesh اهنبندی مشبک
truss bridge پل با تیر مشبک
trestle work پایههای مشبک
lattice windows پنجره مشبک
crate صندوق مشبک
crates صندوق مشبک
lattic-window پنجره مشبک
Geometrical مشبک کاری
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
expanded metal ورق اهن مشبک
mesh reinforcement ارماتور مشبک فلزی
reinforced grillage ارماتور مشبک فلزی
net winged دارای بال مشبک
luggage net باربند فلزی مشبک
lattic-bridge تیر حمال مشبک
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
lattice girder تیر حمال مشبک
reticulum بافت همبند و مشبک
Kentish tracery مشبک کاری کنتی
grillwork پنجره مشبک سازی
drop-tracery تزئینات مشبک کاری
chancelor جداره مشبک [کلیسا]
perforated metal basket سبد فلزی مشبک
interlaced درهم بافته مشبک
Lantern ring رینگ مشبک یا پنجره ای
reticulate شبکه کردن مشبک
slotted casing لوله جدار مشبک
racked توری مشبک اشغال گیر
rack توری مشبک اشغال گیر
laced column ستون مشبک با بستهای چپ وراست
caul نوعی روسری مشبک توری
lattice analogy روش قیاس به تیر مشبک
corner truss تیر مشبک کنج دار
cellular metal floor raceway سیم روی کف مشبک اطاق
racks توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
wracks توری مشبک اشغال گیر
gridiron خطوط یا میلههای فلزی مشبک
grillage زمینه و طرح مشبک توری و غیره
mesh شبکه تور مانند یا مشبک کردن
air-grating [پنجره مشبک برای عبور هوا]
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
meshing شبکه تور مانند یا مشبک کردن
lattic-moulding [ابزار بند مشبک یا توری مانند]
meshes شبکه تور مانند یا مشبک کردن
grenade court میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
screen pipe لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
platelet صفحه کوچکی در سیستمهای سیالی که سطح ان مشبک ویا دارای کانالهای دقیقی میباشد
step down کم شونده
folding تا شونده
vimineous خم شونده
deliquescent اب شونده
squashy له شونده
diminishing کم شونده
erubescent سرخ شونده
emissive خارج شونده
emanative صادر شونده
displaceable جابجا شونده
gray سفید شونده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
fill in جانشین شونده
deviator منحرف شونده
deteriorative بدتر شونده
depreciable مستهلک شونده
retractive جمع شونده
increscent زیاد شونده
dilatant گشاد شونده
gelable دلمه شونده
fly table میز تا شونده
gelable ژلاتینی شونده
excurrent جاری شونده
examinee امتحان شونده
foldaway کوچک شونده
revulsive جابجا شونده
evanescent محو شونده
ingressive داخل شونده
eruptional منفجر شونده
frondescent برگ شونده
fusible ذوب شونده
rigescent سفت شونده
rigescent سخت شونده
tensive وخیم شونده
recreant تسلیم شونده
redintegrate تجدید شونده
remittent سبک شونده
meliorative بهتر شونده
restrainer مانع شونده
locator جایگزین شونده
liquescent مایع شونده
stretchier گشاد شونده
virescent سبز شونده
metastatic جابجا شونده
napidescent سنگ شونده
perfusive پخش شونده
perfusive پاشیده شونده
proliferous تکثیر شونده
tilting board صفحه کج شونده
pulverulent خرد شونده
osculant واقع شونده
nigrescent سیاه شونده
rarefactive رقیق شونده
stretchiest گشاد شونده
stretchy گشاد شونده
ingoing داخل شونده
ingoing وارد شونده
inbound وارد شونده
illative منتج شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com