Dictiornary-Farsi | به تعطیل رفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (5 milliseconds)

English	Persian
vacation	به تعطیل رفتن
vacations	به تعطیل رفتن


Other Matches

vacation	تعطیل
shut down	تعطیل
suspension	تعطیل
standstil	تعطیل
vacations	تعطیل
standstill	تعطیل
suspensions	تعطیل
cessation	تعطیل
tie-ups	تعطیل
prorogation	تعطیل
tie-up	تعطیل
holiday	تعطیل
holidays	تعطیل
holidays	تعطیل مذهبی
shut	تعطیل کردن
shuts	تعطیل شدن
shut	تعطیل شدن
holiday	تعطیل مذهبی
shutdowns	تعطیل شدن
Sabbath	روز تعطیل
stops	تعطیل کردن
stopping	تعطیل کردن
stopped	تعطیل کردن
stop	تعطیل کردن
shuts	تعطیل کردن
shutting	تعطیل شدن
shutting	تعطیل کردن
lock out	تعطیل کارخانه
red day	روز تعطیل
make and mand	تعطیل نیمروزه
prorogue	تعطیل کردن
prorogue	تعطیل شدن
poetical	حبس تعطیل
prorogation of parliament	تعطیل مجلس
prorogate	تعطیل شدن
shut down	تعطیل کردن
shut down	تعطیل شدن
work stoppage	تعطیل در کار
adjournment	تعطیل موقتی
adjournments	تعطیل موقتی
vacation monthes long	تعطیل 3 ماه
cut back	تعطیل کارخانه
to close down	تعطیل کردن
holy day	تعطیل مذهبی
shut down point	نقطه تعطیل
play day	روزبیکاری یا تعطیل
vacates	تعطیل کردن
vacating	تعطیل کردن
vacate	تعطیل کردن
vacated	تعطیل کردن
shutdown	تعطیل شدن
the school is out	مدرسه تعطیل است
recess	تعطیل موقتی تنفس
shutt down	تعطیل شدن بستن
holyday	روز تعطیل مذهبی
holiday routine	برنامه روز تعطیل
suspend	موقتا" تعطیل کردن
suspending	موقتا" تعطیل کردن
stopping the work	تعطیل کردن کار
the parliament is up	مجلس تعطیل است
rope yarn sunday	بعد از فهرروز تعطیل
weekend	تعطیل اخرهفته را گذراندن
f. time	روزهای تعطیل دادگاه
lockup	تعطیل کردن اموزشگاه
lockups	تعطیل کردن اموزشگاه
suspends	موقتا" تعطیل کردن
Sunday	مربوط به یکشنبه تعطیل
Sundays	مربوط به یکشنبه تعطیل
weekends	تعطیل اخرهفته را گذراندن
recesses	تعطیل موقتی تنفس
pussyfoot	دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
prorogate	تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockouts	تعطیل کار از طرف کارفرما
haste makes waste	تعجیل موجب تعطیل است
to shut down	تعطیل شدن پایین اوردن
prorogue	تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockout	تعطیل کار از طرف کارفرما
you have no option but to go	چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
recess	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
in suspense	درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
weekender	کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
sabbatarianism	اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
bank holiday	روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
sabbatarian	مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
saint's day	روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
bank holiday	هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
coffee breaks	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
red letter	مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
mouch	راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
continuance	تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
parades	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading	سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade	سان رفتن رژه رفتن محل سان
pilfering	کش رفتن
pilfers	کش رفتن
snitch	کش رفتن
to go to mess	رفتن
receded	پس رفتن
recede	پس رفتن
to hang back	پس رفتن
snitching	کش رفتن
to go to the bottom	ته رفتن
to pair off	رفتن
recedes	پس رفتن
snitched	کش رفتن
receding	پس رفتن
to make ones getaway	در رفتن
to run off	در رفتن
betake	رفتن
twiddling	ور رفتن
regress	پس رفتن
to skirt along the coast	رفتن
to sleep fast	رفتن
snitches	کش رفتن
to whisk away or off	رفتن
bleneh	پس رفتن
break loose	در رفتن
twiddles	ور رفتن
meddled	ور رفتن
meddles	ور رفتن
twiddle	ور رفتن
twiddled	ور رفتن
to break loose	در رفتن
to take to ones heels	در رفتن
pilfered	کش رفتن
mog	رفتن
nim	کش رفتن
hang around	ور رفتن
to boil over	سر رفتن
meddle	ور رفتن
crawl	رفتن
go over	به ان سو رفتن
go	رفتن
swiped	کش رفتن
snook	کش رفتن
jauk	ور رفتن
To go	رفتن
admitting	رفتن
admits	رفتن
admit	رفتن
regressed	پس رفتن
regresses	پس رفتن
pullback	پس رفتن
regressing	پس رفتن
retrograde	پس رفتن
make off	در رفتن
swipe	کش رفتن
crawled	رفتن
to d.deep in to	فر رفتن در
fribble	ور رفتن
to get one's monkey up	از جا در رفتن
to get over	رفتن از
fall into a rage	از جا در رفتن
to go back ward	پس رفتن
goes	رفتن
sinks	ته رفتن
to go backward	پس رفتن
to go bang	در رفتن
sink	ته رفتن
to get away	رفتن
to foot it	رفتن
to do a guy	در رفتن
to do out of	کش رفتن
go off	در رفتن
crawls	رفتن
to fall away	رفتن
to fall away	پس رفتن
to fall short	کم رفتن
glom on to	کش رفتن
to flow over	سر رفتن
to fly off	در رفتن
pilfer	کش رفتن
gangs	رفتن
gang	رفتن
abstract	کش رفتن
abstracting	کش رفتن
retracts	تو رفتن
retire	پس رفتن
retires	پس رفتن
swiping	کش رفتن
shrink	اب رفتن
shrinking	اب رفتن
abstracts	کش رفتن
shrinks	اب رفتن
short-changing	کش رفتن
going	رفتن
hedge	در رفتن
hedged	در رفتن
hedges	در رفتن
to peter out	پس رفتن
filches	کش رفتن
filched	کش رفتن