Total search result: 52 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
at the request of |
به خواهش [به درخواست] |
|
|
Search result with all words |
|
lobbied |
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن |
lobbies |
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن |
lobby |
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن |
request |
خواهش |
requested |
خواهش |
requesting |
خواهش |
requests |
خواهش |
wish |
ارزو خواهش |
wished |
ارزو خواهش |
wishes |
ارزو خواهش |
ask |
خواهش کردن |
asked |
خواهش کردن |
asking |
خواهش کردن |
asks |
خواهش کردن |
beg |
خواهش کردن |
begged |
خواهش کردن |
begs |
خواهش کردن |
will |
خواهش ارزو |
willed |
خواهش ارزو |
wills |
خواهش ارزو |
appetence or tency |
اشتیاق خواهش طبیعی |
close the door please |
خواهش دارم |
d. of a request |
عدم قبول خواهش |
d. wish |
خواهش هنگام مردن |
do tell me |
خواهش دارم بمن بگویید |
i humbly request that |
خواهش عاجزانه دارم که ... |
it is my wish that |
خواهش من اینست که |
now nonsense now |
خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن |
please dont forget it |
خواهش دارم فراموش نکنید |
please take a seat |
خواهش میکنم بفرمایید |
pray consider my case |
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید |
requester |
خواهش کننده |
thank tou for that book |
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید |
to a person for a thing |
چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن |
to make a r. for something |
چیز یرا خواهش کردن |
what is your will? |
خواهش یا میل یا خواسته شما چیست |
what is your pleasure |
خواهش شما چیست |
would you mind ringing |
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید |
His request was in the nature of a command. |
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت |
Please be my guest. |
خواهش می کنم مهمان من با شید |
egg (someone) on <idiom> |
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری |
Please take my suitcase. |
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید. |
Please take this luggage. |
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید. |
Please take that bag. |
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید. |
Would you let me know before we get to Durham? |
ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟ |
to ask somebody to say a few words |
خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند |
horny <adj.> |
مطیع خواهش نفس |
randy [British E] <adj.> |
مطیع خواهش نفس |
Have a seat, please! |
خواهش میکنم بفرمایید ! |
Have a seat, please! |
خواهش میکنم روی صندلی بشینید! |
Please send me information on ... |
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید. |
Partial phrase not found. |