Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
stick to your work
بکار خود مشغول باشید
Other Matches
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
hurry up
زود باشید
look sharp
زود باشید
mind your eye
ملتفت باشید
be a man
مردانگی داشته باشید
Please make yourself comfortable.
لطفا" راحت باشید
you might have come
باید امده باشید
depend upon it
خاطر جمع باشید
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
keep your peck up
جرات داشته باشید
perhaps you have seen it
شاید انرادیده باشید
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
god speed you
کامیاب شوید موفق باشید
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
on guard
اماده برای دفاع باشید
readies
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
look to your manner
موافب اطوار خود باشید
readied
حاضربه تیر حاضر باشید
leave me alone
کاری بمن نداشته باشید
readying
حاضربه تیر حاضر باشید
perhaps you have seen it
ممکن است انرادیده باشید
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
Would you wait for me, please?
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
mind your p's and qs
در گفتار و کردار خود بهوش باشید
i give you my world for it
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
busies
مشغول
busy with
مشغول
busiest
مشغول
busy at
مشغول
busier
مشغول
busied
مشغول
busying
مشغول
at
مشغول
occupied
مشغول
busy
مشغول
be patient to all men
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
mix up, caution
موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
occupies
مشغول داشتن
busier
مشغول کردن
workings
مشغول کار
indebted
مشغول الذمه
twiddle one's thumbs
<idiom>
مشغول نبودن
go about
<idiom>
مشغول بودن با
occupying
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
on the go
<idiom>
مشغول دویدن
working
مشغول کار
at it
سخت مشغول
overbusy
زیاد مشغول
to employ oneself
مشغول شدن
to d. one self
مشغول شدن
engross
احتکارکردن مشغول
busy
مشغول کردن
busiest
مشغول کردن
get to work
مشغول کارشوید
go about
مشغول شدن به
busies
مشغول کردن
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
he is at work
مشغول کاراست
busied
مشغول کردن
in a
مشغول کار
in a
مشغول نبرد
under an obligation
مشغول الذمه
busying
مشغول کردن
engage
مشغول کردن
at work
مشغول کار
engages
مشغول کردن
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
salvos
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
go at
جدا مشغول شدن به
activity
فعال یا مشغول بودن
intent on doing anything
سخت مشغول کاری
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
amused
سرگرم شده و مشغول
opposite numbers
افسران مشغول به کار
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
up to the eyes in work
سخت مشغول کار
(in) up to the chin
<idiom>
خیلی مشغول با کسی
activities
فعال یا مشغول بودن
indebted
مشغول الذمه مقروض
amuse
مشغول کردن تفریح دادن
in the schools
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
amuses
مشغول کردن تفریح دادن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
The line is busy (engaged).
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something
[in doing]
something
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
play at
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
background
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
articled
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
standbys
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself
مشغول شدن اماده شدن
handle
بکار بردن
commodious
بکار خور
suitable
<adj.>
بکار بردنی
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
user
بکار برنده
users
بکار برنده
to put in motion
بکار انداختن
useable
بکار بردنی
handles
بکار بردن
bleach
بکار رود
bleached
بکار رود
bleaches
بکار رود
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
applicable
<adj.>
بکار بردنی
to make use of
بکار بردن
to put forth
بکار بردن
to tackle to
بکار چسبیدن
useful
<adj.>
بکار بردنی
practicals
بکار خور
busy at
دست بکار
apply
بکار بردن
activation
بکار واداری
applying
بکار بردن
actuate
بکار انداختن
actuate
بکار انداختن
actuation
بکار اندازی
actuator
بکار اندازنده
practical
بکار خور
abusing
بد بکار بردن
abuses
بد بکار بردن
turn to
بکار پرداختن
utilisable
[British]
<adj.>
بکار بردنی
conspicuious consumption
بکار برده شد
utilizable
<adj.>
بکار بردنی
utilizer
بکار برنده
wage income
درامدمربوط بکار
call forth
بکار انداختن
applies
بکار بردن
busy in
دست بکار
abuse
بد بکار بردن
abused
بد بکار بردن
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
he is of no service to us
بکار ما نمیخورد
exploits
:بکار انداختن
usable
<adj.>
بکار بردنی
investiture with an office
برگماری بکار
to come into operation
بکار افتادن
exploiting
:بکار انداختن
put forth
بکار بردن
exploit
:بکار انداختن
misemploy
بد بکار بردن
knowledgeable
وارد بکار
get down to work
بکار پرداختن
subornation
اغواء بکار بد
serve
بکار رفتن
utilises
بکار زدن
served
بکار رفتن
utilising
بکار زدن
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
utilize
بکار زدن
utilizes
بکار زدن
applied
بکار بردنی
serves
بکار رفتن
utilised
بکار زدن
utilizing
بکار زدن
multilaunching
اغاز بکار چندتایی
full time
زمان اشتغال بکار
misapply
بیموقع بکار بردن
busy
دست بکار شلوغ
answer
بکار امدن بکاررفتن
busying
دست بکار شلوغ
avocational
وابسته بکار فرعی
answered
بکار امدن بکاررفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com