English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English Persian
without experience بی تجربه ناازموده
Other Matches
chicken ناازموده
untried ناازموده
inexperienced ناازموده
ungainly ناازموده
simplest ناازموده
simpler ناازموده
simple ناازموده
unpractised ناازموده
chickens ناازموده
lands man ملوان ناازموده
ungainliness بی لطف ناازموده
fresh تازه کار ناازموده پر رو
clumsier خام دست ناازموده
clumsiest خام دست ناازموده
clumsy خام دست ناازموده
fresh- تازه کار ناازموده پر رو
freshest تازه کار ناازموده پر رو
kitling بچه بازیگوش ناازموده
colt شخص ناازموده تازه کار
colts شخص ناازموده تازه کار
experiences تجربه
experience تجربه
immature بی تجربه
experiencing تجربه
experienced با تجربه
the tule of thumb تجربه
beardless بی تجربه
inexperienced بی تجربه
naif بی تجربه
green بی تجربه
inexpert بی تجربه
half baked بی تجربه
unskillful بی تجربه
greenest بی تجربه
practice تجربه
experimented تجربه
experiment تجربه
naive بی تجربه
unskilled بی تجربه
backgrounds تجربه
background تجربه
raw بی تجربه
experimenting تجربه
experiments تجربه
unskilled <adj.> کم تجربه
seat of the pants استفاده از تجربه
reenactment بازافرینی تجربه
sour dough [مکتشف با تجربه]
immediate experience تجربه بیواسطه
he knows a thing or two بی تجربه نیست
shorthorn ادم بی تجربه
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
have been around <idiom> تجربه داشتن
traumatic experience تجربه اسیب زا
to put to proof به تجربه رساندن
to bring to the proof به تجربه رساندن
gunshy ترسو بی تجربه
gremie بی تجربه و ناشی
apriori مقدم بر تجربه
aposteriori موخر بر تجربه
aha experience تجربه اهان
ah ah ecperience تجربه اهان
veteran بازیگر با تجربه
empiricism اصالت تجربه
empiricism تجربه گرائی
experiencing تجربه ازمایش
experiences تجربه ازمایش
scientific experiment تجربه علمی
empircism تجربه گرایی
experimentalist اهل تجربه
experience تجربه ازمایش
experientially ازروی تجربه
veterans بازیگر با تجربه
driving experience تجربه رانندگی
empiric مبنی بر تجربه
relives دوباره تجربه کردن
reliving دوباره تجربه کردن
experiences تجربه کردن کشیدن
school of hard knocks <idiom> تجربه عادی از زندگی
She is experienced nurse. پرستار پر تجربه ای است
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
experience تجربه کردن کشیدن
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
relived دوباره تجربه کردن
relive دوباره تجربه کردن
stumblebum مشت زن بی تجربه وناشی
empirically از روی مشاهده و تجربه
day residues ماندههای تجربه روز
callow شخص بی تجربه وناشی
I wasn't born yesterday. <idiom> من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
verdant پوشیده از سبزه بی تجربه
experiencing تجربه کردن کشیدن
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
To apply ones experience. تجربه خود رابکار گرفتن
Experience has shown (proved) that … تجربه نشان داده است که …
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
cup of coffeen شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
Hypnagogia تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
tike ادم خام دست وبی تجربه
We all learn by experience. ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
Scientic experiments show that … تجربه های علمی نشان می دهد که
advanced برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
To experience great hardships. سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
hacks تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hacked تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
hack تجربه کردن نرم افزار و سخت افزار کامپیوتری
artspeak یک زبان برنامه نویسی است برای کمک به استفاده کنندگان کم تجربه طراحی شده است
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
MIDI Mapper برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
micro کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
microcomputer کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
micros کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند
experiments تجربه کردن ازمایش کردن
experiment تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting تجربه کردن ازمایش کردن
experimented تجربه کردن ازمایش کردن
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com