Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
feudatory
تابع شرایط تیول
Other Matches
nests
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
equivalence
1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubbed
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbing
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
vassalage
تیول
fiefs
تیول
feu
تیول
feudality
تیول
fief
تیول
fiet
تیول
feudatory
صاحب تیول
feoffor
تیول بخش
enfeoff
تیول بخشیدن
liege
صاحب تیول
feoffee
تیول دار
feoffee
گیرنده تیول
feoffer
تیول بخش
feoffment
واگذاری تیول
feoffment
سندواگذاری تیول
infeudation
واگذاری به تیول
seignior
صاحب تیول
feudary
صاحب تیول
feudalism
تیول گرایی
feudal
تیول گرای
feudal
وابسته به تیول فئودال
mansion house
خانه صاحب تیول
lord paramount
صاحب تیول عمده
seigniorial
وابسته بصاحب تیول
manor house
خانه ارباب یا صاحب تیول
manor houses
خانه ارباب یا صاحب تیول
seignorage
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
quitrent
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
seigniorage
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
feudally
به ترتیب ملوک الطوایف بطور تیول
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
vassal
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
vassals
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
subinfeudate
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
sergeanty
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
copyhold
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
terms
شرایط
conditions
شرایط
terming
شرایط
termed
شرایط
term
شرایط
the conditions
شرایط ان
given conditions
شرایط معلوم
given conditions
شرایط معینه
final cinditions
شرایط فینال
implied terms
شرایط تلویحی
marginal conditions
شرایط نهائی
disadvantages
شرایط نامساعد
makings
شرایط لازم
light conditions
شرایط نور
qualified
واجد شرایط
mutual terms
شرایط متقابل
initial condition
شرایط اولیه
implied terms
شرایط ضمنی
ambient conditions
شرایط محیطی
disadvantage
شرایط نامساعد
final cinditions
شرایط پایانی
requirements of the credit
شرایط اعتبار
credit terms
شرایط اعتبار
conference terms
شرایط کنفرانس
conditions of purchase
شرایط خرید
conditions of contract
شرایط قرارداد
condition of readiness
شرایط امادگی
boundary conditions
شرایط مرزی
boundary conditions
شرایط حدی
ballistic conditions
شرایط بالیستیکی
average conditions
شرایط متوسط
delivery terms
شرایط تحویل
dis qualified
فاقد شرایط
adverse factors
شرایط نامساعد
eligible
واجد شرایط
qualifies
واجد شرایط
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
fair play
شرایط برابر
qualify
واجد شرایط
bona fide
واجد شرایط
conditions
شرایط اوضاع
existing circumstances
شرایط موجود
actude conditions
شرایط حاد
equilibrium conditions
شرایط تعادل
actude conditions
شرایط شدید
emergency conditions
شرایط اضطراری
admission requirements
شرایط پذیرش
average conditions
شرایط عادی
necessary conditions
شرایط لازم
no bed of roses
<idiom>
شرایط سختوبد
conditions of use
شرایط کاربرد
terms of trade
شرایط معامله
terms of payment
شرایط پرداخت
terms and conditions
ضوابط و شرایط
qualifications
شرایط لازم
terms of trade
شرایط مبادله
sufficient conditions
شرایط کافی
standard conditions
شرایط متعارفی
standard condition
شرایط استاندارد
stability conditions
شرایط ثبات
requirements
شرایط لازم
tropical condition
شرایط گرمسیری
working conditions
شرایط کار
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
Russian roulette
<idiom>
شرایط پرخطر
usual conditions
شرایط معمول
suitable conditions
شرایط مناسب
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
spring conditions
شرایط بهاری
terms of shipment
شرایط حمل
normal temperature and pressure
شرایط استاندارد
competition conditions
شرایط رقابت
second order conditions
شرایط ثانوی
qalified
واجد شرایط
present conditions
شرایط فعلی
competitive conditions
شرایط رقابت
conditions of (the) competition
شرایط رقابت
payment terms
شرایط پرداخت
standard temperature and pressure
شرایط متعارفی
qulifications
واجد شرایط
standard temperature and pressure
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
شرایط متعارفی
settlement terms
شرایط تسویه
settlement terms
شرایط پرداخت
plateaux
شرایط پایا
qualification
وضعیت شرایط
plateaus
شرایط پایا
qualification
واجد شرایط
plateau
شرایط پایا
shipping terms
شرایط حمل
conditions
مقررات و شرایط اسبدوانی
ineligible
فاقد شرایط لازم
bend
شرایط خمیدگی زانویی
meet
مطابق شرایط بودن
eligible
واجد شرایط مطلوب
to impose conditions
با شرایط سنگین بارکردن
quantified
واجد شرایط شدن
quantifies
واجد شرایط شدن
quantify
واجد شرایط شدن
quantifying
واجد شرایط شدن
qualified
دارای شرایط لازم
unqualified
فاقد شرایط لازم
qualified
واجد شرایط لازمه
qualify for
واجد شرایط بودن
make a difference
<idiom>
شرایط را عوض کردن
machining requirments
شرایط براده برداری
entry group
گروه واجد شرایط
qualificatory
واجد شرایط کننده
terms and conditions of the credit
ضوابط و شرایط اعتبار
tenders conditions
شرایط عمومی مناقصه
support conditions
شرایط تکیه گاهی
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
ineligibility
فقدان شرایط لازم
investigation of foundation conditions
تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition
واجدان شرایط نیست
provisions of a contract
شرایط قرار داد
possessing the necessary qualifications
واجد شرایط لازم
other things being equal
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
volcanism
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
turn the tables
<idiom>
عوض کردن شرایط
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
tight squeeze
<idiom>
شرایط سخت تجاری
meets
مطابق شرایط بودن
circumstance
شرایط محیط اهمیت
restructure
شرایط وام را عوض کردن
loan conversion
تجدید نظر در شرایط وام
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
reasonableness of terms in contract
معقول بودن شرایط قرارداد
fall back
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
restructures
شرایط وام را عوض کردن
ligting conditions
شرایط روشنایی نسبتهای نور
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
Are you prepared to accept my conditions?
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
restructured
شرایط وام را عوض کردن
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus
ثابت بودن سایر شرایط
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com