Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
Other Matches
LCD
چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
casualty board
تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
switchboards
تابلوی برق
feeder panel
تابلوی تغذیه
fuse panel
تابلوی فیوز
switchboard
تابلوی برق
switch board
تابلوی برق
status board
تابلوی وضعیت
panel board
تابلوی برق
panel
تابلوی برق
distribution pannel
تابلوی تقسیم
distribution panel
تابلوی توزیع
built in panel
تابلوی نصب
panels
تابلوی برق
control panel
تابلوی کنترل
control panel
تابلوی فرمان
control pannel
تابلوی فرمان
control pannel
تابلوی دستگاهها
control pannel
تابلوی کنترل
scoreboards
تابلوی امتیازات
scoreboard
تابلوی امتیازات
demonstration chessboard
تابلوی نمایش
distribution board
تابلوی اتصالات
boarded
تابلوی امتیازات
bulletin board
تابلوی اعلانات
bulletin boards
تابلوی اعلانات
maintenance panel
تابلوی نگهداشت
operating panel
تابلوی عملکرد
notice board
تابلوی خبری
board
تابلوی امتیازات
front panel
تابلوی جلو دار
switchboards
تابلوی کلید برق
maneuvering board
تابلوی حرکات ناوها
accumulator switchboard
تابلوی اتصالات اکومولاتور
control panel device
ابزار تابلوی کنترل
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
cdev
دستگاه تابلوی کنترل
patch panel
تابلوی سرهم بندی
switchboard
تابلوی کلید برق
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
maneuvering board
تابلوی نمایش مانور ناوها
instrument board
تابلوی وسائل اندازه گیری
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
To fake an oil – painting .
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
sysop
فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
in an instant
دریک ان
derricks
دریک
derrick
دریک
panels
تابلوی عقب کامپیوتر که اتصالات به رسانههای جانبی مثل صفحه کلید
acoustic
تابلوی صوتی که پشت رسانه برای کاهش صدا قرار دارد
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
panel
تابلوی عقب کامپیوتر که اتصالات به رسانههای جانبی مثل صفحه کلید
sedentary
مقیم دریک جا
in an instant
دریک لحظه
en bloc
دریک بلوک
on one occasion
دریک موقع
swinging derrick
دریک گردان
standing derrick
دریک ثابت
on a par
دریک تراز
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
beside
دریک طرف بعلاوه
somewheres
یک جایی دریک محلی
aline
دریک رشته قراردادن
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
partly
نسبتا دریک جزء
somewhere
یک جایی دریک محلی
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
rub elbows/shoulders
<idiom>
دریک سطح بودن
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
colocate
دریک مکان قرار دادن
in a crack
دریک چشم بهم زدن
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
batches
مقدار نان دریک پخت
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
polynya
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
coinciding
دریک زمان اتفاق افتادن
batch
مقدار نان دریک پخت
coincides
دریک زمان اتفاق افتادن
coincided
دریک زمان اتفاق افتادن
coincide
دریک زمان اتفاق افتادن
polynia
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
coincident
واقع شونده دریک وقت
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
align
دریک ردیف قرار گرفتن
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
textbook
کتاب اصلی دریک موضوع
textbooks
کتاب اصلی دریک موضوع
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gigahertz
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
hinge joint
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
broadsides
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie
<idiom>
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadside
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
simulator
برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
simulators
برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
devices
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
catalysis
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
retrospective search
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
rotate
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
run around
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
rotated
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
coriolis acceleration
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
ledger blade
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
rotates
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
dual capable
جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
from pillar to post
ازیک وسیله به وسیله دیگر
holding pattern
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
diachrony
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
handshakes
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshake
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
interserviceable
قابل استفاده به وسیله چندقسمت یا چند نوع یکان وسیله چند یکانی
cycle
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycled
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
routing
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
best angle of climb airspeed
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
fore
<adv.>
در مقابل
anti
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
versus
در مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
at the fore
<adv.>
در مقابل
opposite
مقابل
opposites
مقابل
in consideration of
در مقابل
versus prep
در مقابل
as opposed to
در مقابل
titles
مقابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com