English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (22 milliseconds)
English Persian
gloom تاریک کردن
overshadow تاریک کردن
overshadowed تاریک کردن
overshadowing تاریک کردن
overshadows تاریک کردن
darken تاریک کردن
darkening تاریک کردن
darkens تاریک کردن
obtenebrate تاریک کردن
Search result with all words
dim تاریک تیره کردن
dimmed تاریک تیره کردن
dims تاریک تیره کردن
obscure تیره کردن تاریک کردن
obscured تیره کردن تاریک کردن
obscurer تیره کردن تاریک کردن
obscures تیره کردن تاریک کردن
obscurest تیره کردن تاریک کردن
obscuring تیره کردن تاریک کردن
dark تیره کردن تاریک کردن
darker تیره کردن تاریک کردن
darkest تیره کردن تاریک کردن
dimmest تاریک تیره کردن
dimmer تاریک تیره کردن
becloud با ابر پوشاندن تاریک کردن
darken ship تاریک کردن ناو
obfuscate مبهم و تاریک کردن
obfuscation مبهم و تاریک کردن
Other Matches
darkest تاریک
darker تاریک
dark تاریک
gloomier تاریک
pitch dark تاریک
gloomiest تاریک
dusky تاریک
aphotic تاریک
caliginous تاریک
subfuscous تاریک
dim تاریک
gloomy تاریک
stygian تاریک
dimmed تاریک
lackluster تاریک
nighted تاریک
ambiguous تاریک
nubilous تاریک
dims تاریک
murk تاریک
camera obscura تاریک خانه
obscurantism تاریک اندیشی
blinded تاریک ناپیدا
twilit تاریک وروشن
oubliette حبس تاریک
somber تاریک غم انگیز
darken تاریک شدن
to grow dark تاریک شدن
umbra نقطه تاریک
tenebrific تاریک وتیره
twilight تاریک و روشن
darkish نسبتا تاریک
blind تاریک ناپیدا
twilight تاریک روشن
blinds تاریک ناپیدا
sombre تاریک غم انگیز
darkens تاریک شدن
tenebrous تاریک کننده
darkening تاریک شدن
tenebrific تاریک کننده
darkroom تاریک خانه
darkrooms تاریک خانه
dusk تاریک وروشن
dusk تاریک نمودن
darkle تیره تاریک
darkener تاریک کننده
dark current جریان تاریک
electrode dark current جریان تاریک
dark lines خطوط تاریک
dim : کم نور تاریک
black holes زندان تاریک
dimmed : کم نور تاریک
duskily تاریک وار
benighted شب زده تاریک
alley way کوچه تاریک
cimmerian فلمانی تاریک
cat eyed تاریک بین
dims : کم نور تاریک
duskish اندکی تاریک
black hole زندان تاریک
astronomical twilight تاریک وروشن نجومی
the narrow house خانه تنگ و تاریک
cathode dark space فضای تاریک کاتد
sombrely بطور تاریک یا افسرده
In the dark corner of the room . در گوشه تاریک اطاق
anode dark space فضای تاریک اند
aphotic stratum طبقه تاریک اقیانوس
aphotic stratum لایه تاریک اقیانوس
aphotic zone طبقه تاریک اقیانوس
aphotic zone لایه تاریک اقیانوس
aston dark space فضای تاریک استن
It is getting dark . هوادارد تاریک می شود
gloaming غروب تاریک و روشن
It's too dark. آن خیلی تاریک است.
nautical twilight تاریک و روشن دریایی
dark trace screen صفحه تصویر تاریک
crookes dark space فضای تاریک هیتورف
hittorf dark space فضای تاریک هیتورف
crookes dark space فضای تاریک کاتد
pitchy قیرگون سیاه و تاریک
dark trace tube لامپ تصویر تاریک
murkilly بطور تاریک یا تیره
faraday dark space فضای تاریک فارادی
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
hittorf dark space فضای تاریک کاتد
tenebrous تاریک وتیره تاریکی اور
Twilight . In the dusk of the evening . گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
camera obscura اطاقک تاریک جعبه عکاسی
dusk تیرگی هواهوای تاریک روشن یا گرگ ومیش
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
The darkest hour is that before the down. <proverb> تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
carpet moth بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
dims تاریک شدن میرا شدن
dimmed تاریک شدن میرا شدن
dim تاریک شدن میرا شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com