English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
confinement facility تاسیسات زندان
Other Matches
noncontiguous facility تاسیسات دور از یکان یاقسمت مربوط تاسیسات خارج از محوطه قسمتی
air landing facility تاسیسات مخصوص پیاده شدن از راه هوا تاسیسات فرودهوایی
caretaker status وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
maintenance تاسیسات
services تاسیسات
plants تاسیسات
plant تاسیسات
facility تاسیسات
installations تاسیسات
facilities تاسیسات
installation تاسیسات
cooling plant تاسیسات سردکننده
shore stablishment تاسیسات ساحلی
sintering plant تاسیسات زینتر
naval establishment تاسیسات دریایی
treatment facility تاسیسات پزشکی
physical security تامین تاسیسات
physical security حفافت تاسیسات
built in engine موتور تاسیسات
radar installation تاسیسات رادار
border installations تاسیسات مرزی
air inst alations تاسیسات هوایی
port installations تاسیسات بندری
crane installation تاسیسات بالابر
critical facility تاسیسات حساس
treatment facility تاسیسات بهداری
training facilities تاسیسات اموزشی
heating installation تاسیسات حرارتی
fiscal station تاسیسات سریال
active installation تاسیسات فعال
renewal نوسازی تاسیسات
renewals نوسازی تاسیسات
hospital benefit تاسیسات بیمارستانی
three phase installation تاسیسات سه فاز
telecommunication installation تاسیسات ارتباطات
lighting plant تاسیسات روشنایی
sports facility تاسیسات ورزشی
air facility تاسیسات هوایی
agglomerating plant واحد یا تاسیسات زینتر
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
power plants تاسیسات جریان قوی
maintenance نگهداری از تاسیسات یاساختمان
blast furnace plant تاسیسات کوره بلند
public works تاسیسات عام المنفعه
air conditioning plant تاسیسات تهویه مطبوع
ancillary facilities تاسیسات پشتیبانی تقویتی تاسیسات تقویتی پشتیبانی
power plant تاسیسات جریان قوی
granulating plant تاسیسات یا واحد گرانولاسیون
heat treating equipment تاسیسات عملیات حرارتی
high head plant تاسیسات فشار قوی
low voltage installation تاسیسات فشار ضعیف
low voltage plant تاسیسات فشار ضعیف
nuclear power plant تاسیسات انرژی هستهای
gurantee period دوره نگهداری تاسیسات
physical فیزیکی مربوط به تاسیسات
class i installation تاسیسات اماد طبقه 1
inactive installation تاسیسات یا یکانهای بلااستفاده
class ii installation تاسیسات اماد طبقه 2
power generating plant تاسیسات تولید نیرو
power installation تاسیسات جریان قوی
continous tinning line تاسیسات قلع کاری دائمی
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
high frequency heating equipment تاسیسات حرارتی فرکانس بالا
dressing plant تاسیسات تهیه سنگ معدن
open hearth plant تاسیسات کوره زیمنس مارتین
continous casting plant تاسیسات ریخته گری دائمی
cryptofacility تاسیسات مربوط به مخابرات رمز
sewerage requipment تاسیسات شبکه جمع اوری فاضلاب
capital budget بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
inactive beds میزان تاسیسات بلااستفاده پزشکی یا بیمارستانی
air facility تاسیسات مخصوص هدایت عملیات هوایی
air inst alations تاسیسات مخصوص هدایت عملیات هوایی
low voltage system شبکه ی فشار ضعیف تاسیسات فشارضعیف
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
impluse voltage testing plant ازمایشگاه فشار ضربهای تاسیسات ازمایش فشارضربهای
pokey زندان
calaboose زندان
bridewell زندان
presidio زندان
quod زندان
house of correction زندان
qoud زندان
gaoled زندان
hoosegow زندان
hothouses زندان
gaol زندان
hothouse زندان
jailing زندان
jails زندان
prison زندان
jailed زندان
gaoling زندان
gaols زندان
jail زندان
prisons زندان
dungeon زندان
tollbooth زندان
tolbooth زندان
slammer زندان
imprisonment زندان
dungeons زندان
grated زندان
grate زندان
grates زندان
wharfage استفاده ازاسکله وبارانداز و تاسیسات وابسته به اسکله یالنگرگاه
maximum security prison زندان فوق امنیتی
to cage up در زندان افکندن
to break the prison گریختن از زندان
solitary confinement زندان انفرادی
prison breaker زندان گریز
prison breaking زندان گریزی
put in jail در زندان افکندن
put in jail به زندان انداختن
serve time در زندان به سر بردن
prison camps زندان صحرایی
prison camp زندان صحرایی
to serve time در زندان بسربردن
solitary confinement زندان مجرد
sweatbox زندان مجرد
state prison زندان دولتی
state prison زندان ایالتی
life sentence حکم زندان
cell زندان تکی
incarcerates در زندان نهادن
incarcerating در زندان نهادن
warden رئیس زندان
wardens رئیس زندان
confinement زندان بودن
can زندان کردن
canning زندان کردن
cans زندان کردن
jailbreaks فرار از زندان
jailbreak فرار از زندان
black hole زندان تاریک
black holes زندان تاریک
bagnio زندان شرقی
incarcerated در زندان نهادن
incarcerate در زندان نهادن
cell زندان انفرادی
cells زندان تکی
imprisoning زندان کردن
prison وابسته به زندان
prison زندان کردن
prisons وابسته به زندان
prisons زندان کردن
imprison زندان کردن
imprisons زندان کردن
lockup زندان کردن
lockups زندان کردن
wards سلول زندان
close confinement زندان انفرادی
from out the prison از توی زندان
ward سلول زندان
disciplinary barracks زندان انضباطی
penology اداره زندان
cells زندان انفرادی
dunggeon زندان زیرزمین
disprison از زندان دراوردن
disciplinary segregation زندان انضباطی
house of d. زندان موقتی
disciplinary barracks زندان دژبان
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
bastille زندان عمومی سابق در
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
marshall مارشال رئیس زندان
jug زندان [اصطلاح روزمره]
extra good time معافی مشروط از زندان
clink زندان [اصطلاح روزمره]
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
To beak jail . از زندان فرار کردن
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
prison psychosis روان پریشی زندان
recommit دوباره زندان کردن
coop اغل گوسفند زندان
breach of prison جرم فرار از زندان
governors حاکم رئیس زندان
governor حاکم رئیس زندان
ward حیاط محوطه زندان
dungeon سیاه چال [در زندان]
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
wards حیاط محوطه زندان
extra good time وقت معافیت از زندان
oubliette سیاه چال [در زندان]
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
checked دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
checks دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
check دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
quads زندانی کردن در زندان افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
mysticism در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com