English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (42 milliseconds)
English Persian
search تجسس کردن
searched تجسس کردن
searches تجسس کردن
searchingly تجسس کردن
feedout تجسس کردن
Search result with all words
surveillance تجسس بررسی کردن
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
snoop نگاه تجسس امیز کردن
snooped نگاه تجسس امیز کردن
snooping نگاه تجسس امیز کردن
snoops نگاه تجسس امیز کردن
investigate تحقیق کردن تجسس کردن
investigated تحقیق کردن تجسس کردن
investigates تحقیق کردن تجسس کردن
investigating تحقیق کردن تجسس کردن
scan تجسس کردن بارادار
scanned تجسس کردن بارادار
scans تجسس کردن بارادار
search تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searched تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
terrain spotting تجسس کردن زمین
visit and search بازدید و تجسس کردن ناو
Other Matches
equivoke تجسس
investigations تجسس
scan تجسس
scans تجسس
investigation تجسس
equivoque تجسس
indagation تجسس
searched تجسس
searches تجسس
search تجسس
searchingly تجسس
scanned تجسس
investigation تجسس وارسی
investigations تجسس وارسی
chemical survey تجسس شیمیایی
surveillant تجسس کننده
air search تجسس هوایی
researched تجسس تحقیق
research تجسس تحقیق
researching تجسس تحقیق
espial officer افسر تجسس
ground surveillance تجسس زمینی
researches تجسس تحقیق
seeker رادار تجسس هدف
search attack unit یکان تجسس و تک ضدزیردریایی
search and rescue عملیات تجسس و نجات
radiological survey تجسس تشعشع اتمی
target aquisition سیستم تجسس هدف
air surveillance تجسس واکتشاف هوایی
sector of search منطقه تجسس رادار
antisubmarine search عملیات تجسس ضد زیردریایی
surveillance radar رادار تجسس هدف
specific search تجسس اختصاصی منطقه
pararescue team تیم تجسس و نجات
combat surveillance تجسس میدان رزم
counter surveillance عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
sweep تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
spiral scanning مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
search mission ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
intercepting search کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
telling مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
radar scan تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
sector scan کاوش منطقهای با رادار تجسس منطقهای
chemical survey بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
air search attack unit تیم تجسس و نابودی هوایی تیم تک اکتشافی هوایی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
circular scanning مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
laser linescan دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com