English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 259 (22 milliseconds)
English Persian
relieve تخفیف دادن
relieves تخفیف دادن
relieving تخفیف دادن
remit تخفیف دادن
remits تخفیف دادن
remitted تخفیف دادن
remitting تخفیف دادن
commute تخفیف دادن
commuted تخفیف دادن
commutes تخفیف دادن
commuting تخفیف دادن
assuage تخفیف دادن
assuaged تخفیف دادن
assuages تخفیف دادن
assuaging تخفیف دادن
abate تخفیف دادن
abated تخفیف دادن
abates تخفیف دادن
abating تخفیف دادن
discount تخفیف دادن
discounted تخفیف دادن
discounting تخفیف دادن
discounts تخفیف دادن
bate تخفیف دادن
commmute تخفیف دادن
derogate تخفیف دادن
extenuate تخفیف دادن
extenuatextent تخفیف دادن
give a reduction تخفیف دادن
Search result with all words
reduce استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduces استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
slaughter تخفیف زیاد دادن
slaughtered تخفیف زیاد دادن
slaughters تخفیف زیاد دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash تخفیف زیاد دادن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes تخفیف زیاد دادن
alight راحت کردن تخفیف دادن
alighted راحت کردن تخفیف دادن
alighting راحت کردن تخفیف دادن
alights راحت کردن تخفیف دادن
berate تخفیف درجه دادن
berated تخفیف درجه دادن
berates تخفیف درجه دادن
berating تخفیف درجه دادن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
lowered : پایین اوردن تخفیف دادن
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers : پایین اوردن تخفیف دادن
extenuate تخفیف دادن کاستن از
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
Other Matches
damping تخفیف
volume discount تخفیف
discounting تخفیف
attenuation تخفیف
reductions تخفیف
abatement تخفیف
alleviation تخفیف
relaxation تخفیف
assuagement تخفیف
reduction تخفیف
slakes تخفیف
slaked تخفیف
slake تخفیف
discounts تخفیف
concession تخفیف
allayment تخفیف
commissioning تخفیف
discounted تخفیف
discount تخفیف
rebates تخفیف
clemency تخفیف
rebate تخفیف
mitigation تخفیف
refraction تخفیف
commission تخفیف
commissions تخفیف
allowances تخفیف مقرری
extenuating تخفیف دهنده
alleviator تخفیف دهنده
allowance تخفیف مقرری
discount rate نرخ تخفیف
discountable تخفیف بردار
bank discount تخفیف بانکی
quantity discount تخفیف کلی
loyalty discount تخفیف وفاداری
quantity discount میزان تخفیف
quantity discount مقدار تخفیف
quantity allowance تخفیف کلی
slashing تخفیف زیاد
progressive rebate تخفیف تصاعدی
cash discount تخفیف نقدی
relaxes تخفیف یافتن
cut تخفیف بریدگی
commutability تخفیف پذیری
commutation تخفیف جرم
commutation تخفیف مجازات
relaxing تخفیف یافتن
unmitigated تخفیف نیافته
commutation ticket بلیط با تخفیف
commutative تخفیف دار
slashes تخفیف زیاددادن
money off offer فروش با تخفیف
cuts تخفیف بریدگی
mitigation of punishment تخفیف مجازات
slashed تخفیف زیاددادن
mitigable تخفیف دادنی
relax تخفیف یافتن
extenuative تخفیف دهنده
volume discont تخفیف خریدعمده
volume discont تخفیف مقداری
rebate تخفیف کاهش
relaxation of penultis تخفیف جرایم
abatable قابل تخفیف
trade discount تخفیف تجاری
scant تخفیف یافتن
rebates تخفیف کاهش
discount rate میزان تخفیف
trade discount تخفیف صنفی
remissive تخفیف دهنده
slash تخفیف زیاددادن
incommutability تخفیف ناپذیری
immitigable تخفیف ناپذیر
extenuatory تخفیف امیز
remission گذشت تخفیف
rate of discount نرخ تخفیف
incommutable تخفیف ناپذیر
incommutably یا تخفیف داد
subsidence تخفیف درد وغیره
unbated تخفیف داده نشده
quantity discount تخفیف عمده فروشی
quantity rebate تخفیف عمده فروشی
he would not bade a biner یک دینارهم تخفیف نمیدهد
immitigably بطور تخفیف ناپذیر
loyalty discount تخفیف مشتریان دائم
freight rebate تخفیف هزینه حمل
loyalty rebate تخفیف مشتریان دائم
slasher تخفیف فاحش دهنده
discount of goods تخفیف روی کالا
synergy پدیده تشدید یا تخفیف اثر
shifting pedal وسیله تخفیف وتضعیف چیزی
mitigative سبک سازنده تخفیف دهنده
allowance تخفیف وزن بار اسب
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
allowances تخفیف وزن بار اسب
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
cynergy پدیده تشدید یا تخفیف اثر
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
loyalty rebate تخفیف وفاداری به یک کالا یاشرکت خاص
analgesia بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
remittent تخفیف یابنده موقتا تسکین دهنده
commuting مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
trade discount تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
paregoric تخفیف دهنده درد تنتور مسکن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cash discount تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
tax deduction تخفیف مالیاتی مخارجی که معافیت مالیاتی دارند
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com