Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
English
Persian
effective treatment
تسویه کارا
Other Matches
efficient
کارا
inefficient
غیر کارا
device
ماشین یا وسیله کارا
devices
ماشین یا وسیله کارا
combining
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
combines
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
combine
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
CSM
سیستم تشخیص حرف نوری کارا
maintainability
توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
fixes
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fix
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
settlement
تسویه
settlements
تسویه
adjustments
تسویه
settle
تسویه
settles
تسویه
clearing
تسویه
clearings
تسویه
adjustment
تسویه
liquidation
تسویه
defrays
تسویه کردن
liquidizing
تسویه کردن
defray
تسویه کردن
defrayed
تسویه کردن
liquidity
تسویه پذیری
defraying
تسویه کردن
amicable settlement
تسویه دوستانه
automatic treatment
تسویه خودکار
settlement terms
شرایط تسویه
settlement of disputes
تسویه منازعات
settlement of credit
تسویه اعتبار
settlement day
روز تسویه
realization account
حساب تسویه
checking out
تسویه حساب
judicial settlement
تسویه قضایی
effective treatment
تسویه موثر
biological treatment
تسویه زیستی
liquidizes
تسویه کردن
liquidized
تسویه کردن
solution
تادیه تسویه
adjust
تسویه نمودن
offsetting
تسویه کردن
clearing
تسویه تسطیح
compromising
تسویه کردن
compromises
تسویه کردن
clearings
تسویه تسطیح
compromise
تسویه کردن
settlements
تسویه پرداخت
solutions
تادیه تسویه
liquidate
تسویه کردن
liquidize
تسویه کردن
liquidising
تسویه کردن
liquidises
تسویه کردن
liquidised
تسویه کردن
liquidating
تسویه کردن
liquidates
تسویه کردن
liquidated
تسویه کردن
arrangement
حل و فصل تسویه
arrangements
حل و فصل تسویه
offset
تسویه کردن
settlement
تسویه پرداخت
retiring a bill
براتی را تسویه کردن
pay off
تسویه کردن پرداخت
offscouring
چیز تسویه شده
clearing houses
دفتر تسویه حساب
liquidators
سرپرست تسویه حساب
clearing house
دفتر تسویه حساب
liquidator
سرپرست تسویه حساب
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
full and final settlement
تسویه تمام و کمال
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
ponies
ریز تسویه حساب کردن
pay up
حسابهای معوقه را تسویه کردن
wind up
<idiom>
به پایان رساندن ،تسویه کردن
poney
ریز تسویه حساب کردن
chemotrophic treatment
تسویه خوراک ساخت شیمیایی
pony
ریز تسویه حساب کردن
Bank for International Settlements
[BIS]
بانک تسویه پرداخت بین المللی
settlement by abandonment
تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
pacific settlement
تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com